ارائه خدمات با کیفیت بالا به مشتریان یکی از مهم ترین چالش های هر سازمان است. بقای هیچ شرکتی امکان پذیر نیست، مگر این که آن شرکت بتواند تعداد کافی از مشتریان راضی را جذب و حفظ کند. عملکرد موفق شرکت ها به ایجاد ارزش متمایز خدماتی بستگی دارد که به شیوه ای موثر برای مشتریان ارائه می دهند. این امر باعث شده تا کیفیت درک شده محصول به یکی از مهم ترین عوامل رقابتی در بازار تبدیل شود.
رضایت مشتری به طور کلی یکی از مهم ترین عوامل موثر در تعیین موفقیت سازمان و افزایش بهره وری است. در این مطالعه از تعریف رضایت مشتری ارائه شده توسط ابزار SERVPERF استفاده شده است (Cronin and Taylor, 1992): برداشت مربوط به عملکرد مشتری و اهمیت عملکرد که کیفیت خدمات را می سنجد. ابزار SERVPERF بر اساس ابزار SERVQUAL و توسط Parasuraman و همکاران (1985، 1988) توسعه یافته است، که کیفیت خدمات را به عنوان شکاف میان برداشت ها و انتظارات می سنجد. با توجه به SERVQUAL، یک شکاف مثبت نشان دهنده رضایت است، در حالی که شکاف منفی نشان دهنده نارضایتی است. در این پژوهش، مانند پیشینه ی پژوهش رستوران فست فود، رضایت مشتری با استفاده از ابزار SERVPERF سنجیده می شود و از کیفیت غذا، کیفیت خدمات، و نسبت قیمت- ارزش سرچشمه می گیرد. در این مقاله گزینه های متغیر و ریشه آن ها در پیشینه پژوهش مورد بررسی قرار گرفته اند. با توجه به Kotler و Armstrong (1995)، بازاریابان همواره به دنبال راه هایی برای ایجاد ارزش و رضایت برای مشتریان خود هستند، که این نشان دهنده اهمیت رضایت مشتری است.
برای شرکت های مشتری محور، رضایت مشتری به عنوان یک عامل ضروری برای موفقیت در نظر گرفته می شود. به طور معمول، بازاریابان به دنبال ایجاد ارزش و رضایت برای مشتریان خود هستند، و کیفیت خدمات یک عامل موثر بر رضایت مشتری است. علاوه بر این، در صنعت رستوران، موفقیت و بقای هر رستوران به عملکرد رستوران و دیدگاه مشتریان در مورد آن رستوران بستگی دارد. مشتریان وفادارتر که خرید را انتخاب کرده و تصمیم می گیرند خرید خود را در آینده تکرار کنند، باعث موفقیت بیش تر کسب و کار می شوند که این امر به بقای کسب و کار در یک بازار رقابتی کمک می کند. بنابراین، ارتباط میان مقاصد رفتاری، کیفیت خدمات، و رضایت مشتری اهمیت زیادی دارد و در این مطالعه در زمینه صنعت رستوران فست فود مورد بررسی قرار گرفته است.
در حالی که این سه عامل و ارتباط آن ها توسط Qin و Prybutok (2008) مورد مطالعه قرار گرفته اند، یافته های تحقیقات اخیر، بررسی مجدد مشکل را ضروری می سازند. Kim و Leigh (2011) در مرکز یو سی دیویس سیاست و پژوهش بهداشت و درمان، بازار هدف رستوران های فست فود را مورد مطالعه قرار داده اند و مصرف کنندگانی را شناسایی کرده اند که به احتمال زیاد محصولات فست فود را مصرف می کنند. بر اساس یافته های آن ها، افرادی که درآمد متوسطی دارند (تا 60000 دلار) و افرادی که ساعت بیش تری کار می کنند، به احتمال زیاد در رستوران های فست فود غذا می خورند. این یافته ها نمونه بازار هدف را که توسط Qin و Prybutok (2008) برای تجزیه و تحلیل مورد استفاده قرار گرفته اند، به چالش می کشند. نمونه دانشجویان دانشگاه به عنوان یک شاخص خوب برای گروه مصرف کنندگانی که درآمد متوسط دارند و تعداد ساعات بیش تری کار می کنند، در نظر گرفته نمی شوند؛ از این رو، این نمونه در شرایط دیگر تعمیم داده نمی شود. به عبارت دیگر، این موضوع یافته های Qin و Prybutok (2008) را به چالش می کشد و بررسی نتایج آن ها را ضروری می سازد، و برای بررسی مجدد مشکل و نتایج مبتنی بر یافته های پژوهش یو سی دیویس 2011 در نظر گرفته می شود. Qin و Prybutok (2008) در مقاله خود به این موضوع اشاره کرده اند که ممکن است نتایج آن ها در یک گروه جمعیت گسترده تر قابل اجرا نباشند ، و انجام بررسی در محل را به عنوان گستره ای از تحقیق خود و برای یافتن نتایج معتبر تر توصیه کرده اند. علاوه بر این، نمونه ای از دانشجویان دانشگاه نشان دهنده عدم تجانس کم تر در جمعیت می باشد، و اعتقاد بر این است که مصرف کنندگان فست فود فقط محدود به دانشجویان دانشگاه نیستند. بنابراین در این مطالعه، نویسنده بر گسترش دانش و یافته های قبلی متمرکز است و به دنبال تفاوت های بالقوه با پژوهش قبلی است که در این زمینه انجام شده است.
در این مطالعه، محقق داده های مربوط به مشتریان واقعی رستوران های فست فود را جمع آوری می کند و از یک محیط شبیه به پژوهش قبلی برای تجزیه و تحلیل استفاده می کند. تمام نتایج این مطالعه با مطالعه Qin و Prybutok (2008)مطابقت ندارند. نتایج این مطالعه نشان می دهند که هیچ روش مستقیمی برای پیشرفت مقاصد رفتاری مشتریان با بهبود کیفیت خدمات وجود ندارد. شواهد موجود در این مطالعه نشان می دهند که به منظور دستیابی به مقاصد رفتاری بهتر، مدیران رستوران های فست فود باید رضایت مشتری را به عنوان یک واسطه در نظر گیرند. این مطالعه نشان می دهد که رضایت مشتری می تواند از طریق کیفیت خدمات، کیفیت غذا و نسبت قیمت-ارزش بهبود یابد. علاوه بر این، ابعاد کیفیت خدمات شناسایی و رتبه بندی شده اند ،که این کار منابع تخصیص و توجه به هر بعد مبتنی بر استراتژی کسب و کار و اهداف مدیران را روشن می سازد.
یافته های این مطالعه نشان می دهند که جمعیت عمومی نسبت به دریافت خدمات بدون خطا و همچنین دسترسی به کارکنان و کمک به آن ها حساس تر است. این متفاوت از یافته های Qin و Prybutok (2008) است. آن ها دریافتند که اولویت دانشجویان دانشگاه در مورد کیفیت خدمات و رضایت، دریافت خدمات دلسوزانه و مطمئن می باشد. در حالی که تفاوت های میان یافته ها جالب توجه بوده و ممکن است به طور غیرمستقیم معنی دار باشند (به عنوان مثال، رستوران های فست فود که در فضای باز دانشگاه واقع شده اند، برای ساعات طولانی باز نیستند؛ از این رو، ساعات عملیاتی اهمیت زیادی دارند)، با توجه به یافته های پژوهش Kim و Leigh (2011)، نتایج مطالعه Qin و Prybutok (2008) ممکن است انعکاس واقعی بازار هدف برای این صنعت نباشند. این موضوع اعتبار یافته های قبلی را از بین می برد و ممکن است مفاهیم مدیریتی مفید و معتبری را برای مدیران رستوران فست فود ارائه ندهد. در این مطالعه نمونه بازار هدف به گونه ای انتخاب شده است که با یافته های Kim و Leigh (2011) همخوانی دارد. بر اساس اعتقاد نویسنده، از آنجایی که یافته های این مطالعه در تحقیقات اخیر در این زمینه ریشه دارند، باید به طور جدی تر در نظر گرفته شوند، زیرا از جامعه ای سرچشمه می گیرند که ادغام یافته های Kim و Leigh (2011) را امکان پذیر می سازد؛ بنابراین می توانند به یک جامعه گسترده تر تعمیم داده شوند. در واقع، این نتایج باید به عنوان یک منبع قابل اعتماد برای مفاهیم مدیریتی در این زمینه در نظر گرفته شوند.
مطالعه حاضر، این شکاف پر می شود و رضایت مشتری و رتبه بندی ابعاد کیفیت خدمات در رستوران های فست فود مورد بررسی قرار می گیرد. شواهد موجود نشان می دهند که پیشرفت در مقاصد رفتاری از طریق رضایت مشتری به عنوان واسطه صورت می پذیرد. نتایج به دست آمده نشان می دهند که بهبود کیفیت خدمات در رستوران های فست فود به طور مستقیم مقاصد رفتاری را بهبود نمی بخشند. از آنجا که در عمل هیچ مدیری به مقدار نامحدودی از منابع دسترسی ندارد، این مطالعه با رتبه بندی ابعاد کیفیت خدمات به تمرکز و تخصیص بهتر منابع آن ها بر اساس اهداف و استراتژی های آن ها کمک می کند. مدیران رستوران های فست فود می توانند از یافته های این مطالعه در جهت بهبود کیفیت خدمات برای مشتریان خود استفاده کنند. علاوه بر این، این نتایج تصمیمات مدیریتی رستوران های فست فود را روشن می سازند و به مدیران برای ایجاد فرهنگ مشتری مداری در رستوران های خود کمک می کنند.
باقیمانده این مقاله به شرح زیر است: در بخش 2 پیشینه پژوهش ارائه شده است. در بخش 3 و 4 مدل مفهومی و فرضیه ها، روش شناسی و سنجش مقیاس را پوشش می دهد. بخش 5 شامل فرآیند جمع آوری داده ها می شود و بخش 6 بر تجزیه و تحلیل داده ها و یافته ها تمرکز می کند. مقاله در بخش 7 و 8 نتیجه گیری می شود که مفاهیم مدیریتی و جهت های تحقیقاتی بیش تری را ارائه می دهد.