مسائل ” سبز ” برای تصمیم گیرندگان شرکت به طور فزاینده ای اهمیت یافته است، زیرا شرکت ها با حساسیت عمومی ، قوانین سختگیرانه و افزایش فشار ذینفعان برای حفظ محیط طبیعی روبرو هستند (Banerjee et al. 2003; Hult 2011; Maignan and Ferrell 2004). تعداد بیشتری از مشتری ها نیز شروع به تغییر سلایق خود در جهت خدمات و محصولات سازگار با محیط زیست نموده اند (Kotler 2011; Luchs et al. 2010). علیرغم بهره مدیریتی منتج شده ، تعداد محدودی از مطالعات تجربی ، پایداری این مباحث در شیوه بازاریابی را مورد آزمایش قرار داده اند (Cronin et al. 2011). در نتیجه ، دانش فعالیت های بازاریابی سبز چه برای مدیران و چه برای ایجاد کنندگان سیاست های بازاریابی محدود باقی مانده است (Chabowski et al. 2011; Etzion 2007).
دو شکاف کلیدی در دانش حال حاضر وجود دارد. اولا ، با وجود اینکه مناظرات زیادی در خصوص تایج محتمل رویکردهای بازاریابی منطبق با محیط زیست وجود دارد ، مطالعات تجربی محدودی تاثیر آنها را بر روی عملکرد شرکت ها مورد مطالعه قرار می دهد. مطالعات محدود صورت گرفته در خصوص پیش بینی عملکرد شرکت ها ، به طور گسترده رویکردهای گوناگونی را اتخاذ نموده اند و در نشریات تخصصی چاپ شده اند. بنابراین مدیران نه می دانند که آیا فعالیتهای بازاریابی سبز ، مفهوم مالی و استراتژی دارد ، و نه احتمالاتی که پاسخ این سوالات را متاثر میسازد می دانند (Cronin et al. 2011). ثانیا حتی اگر برنامه های بازاریابی منطبق با محیط زیست بیشتری پیاده شود ، فهم موجود از اینکه چگونه مدیران می توانند تلاش های بازاریابی سبز خود را آغاز کنند فراگیر و جامع نخواهد بود. مطالعات محدود گذشته در این حوزه ، چندین محرک خارجی ( به طور مثال نگرانی عمومی یا فشار قانونی) اما فاکتور های داخلی اندکی ( مانند تعهد پذیری مدیریت) را شناسایی نموده است (e.g., Banerjee et al. 2003). ما دو فاکتور داخلی که عمدتا نادیده گرفته شده اند را شناسایی و به طور تجربی آزموده ایم: منابع مازاد و ریسک گریزی مدیریت ارشد (Menguc et al. 2010; Miles and Covin 2000).
مطالعه ما به حل این شکاف های دانشی می پردازد و دو کمک اولیه را ایجاد می کند. در ابتدا ، ما بازار محصول و تاثیرات عملکرد بازگشت روی سرمایه برای محصول سازگار با محیط زیست ، قیمت گذاری ، توزیع و برنامه های تبلیغاتی محصول و بازده دارایی ها (ROA) می پردازیم. ما می یابیم که سبز گرایی برنامه های بازاریابی می تواند بازار محصول و فواید عملکرد مالی را به همراه داشته باشد. به هر جهت ما نشان می دهیم که این فواید ممکن است در طی اجزاء متفاوت برنامه بازاریابی سبز متغیر باشد؛ همچنین نقش کلیدی شهرت محیطی صنعت را در تعیین برخی از این روابط مشخص نمودیم. نتایج ما پیشنهاد می کند که محققان نیاز دارند سطوح مختلف سبز گرایی در هر جزء برنامه سبز را در نظر بگیرند و متغیرهای صنعتی در مطالعه تئوری و تجربی بازاریابی سبز را به دست بیاورند. یافته های ما همچنین پیشنهادات مهم برای مدیران دارد که بیان می کند کجا و چگونه آنها باید انتظار فواید برگشت سرمایه در سرمایه گذاری در برنامه های بازاریابی سبز را داشته باشند.
ثانیا ، ما شواهدی از نقش حساس منابع مازاد و ریسک گریزی مدیریت ارشد در موقعیت برنامه های بازاریابی سبز مهیا ساخته ایم. به علاوه ما تاثیرات متقابل را بررسی نمودیم و یافتیم که شدت رقابت ، تاثیر منابع مازاد بر برخی اجزاء برنامه های بازاریابی سبز را قوت می بخشد. نتیج ما همچنین آشکار می سازد که منابع مازاد و ریسک گریزی مدیریت ارشد جایگزین هایی در توانمند سازی برنامه های بازاریابی سبز می باشند. با وجود اینکه هر دو فاکتور ممکن است در فهم اینکه چگونه شرکت ها در قبال چالش های زیست محیطی واکنش نشان می دهند (e.g., Menon and Menon 1997; Sharma 2000)، مهم باشد ، هیچکدام موضوع مطالعات تجربی پیشین نبوده اند. یافته های ما بیان می کند که مدیرانی که قصد سبزکردن تلاش های بازاریابی شرکت خود را دارند ، نیاز به اتخاذ رویکرد های متفاوت دارد که بستگی به موجودیت منابع مالی مازاد، شدت رقابت در بازار ، و میزان ریسک گریزی مدیران ارشد خود دارند.
ما با بررسی مجدد ادبیات پایداری مرتبط با بازاریابی سبز آغاز می کنیم و از آن جهت پایه ریزی مفهوم برنامه های بازاریابی سبز استفاده می نماییم. بعد، ما مبانی نظری مدل تحقیقاتی خود را توضیح می دهیم و فرضیه هایی جهت روابط کلیدی که شناسایی می کنیم ، می پردازیم. سپس روش تحقیق را توضیح می دهیم ، نتایج فرضیه ها را ارائه می دهیم و مفاهیم نظری و عملی را مورد بحث قرار می دهیم. در نهایت ، ما محدودیت های مطالعه خود را در نظر می گیریم و راهکارهای مفیدی برای تحقیقات بیشتر تعیین می کنیم.