واقعیت اقتصادی و شغلی، در طول دهه ی گذشته تغییرات بسیاری کرده است. همانطور که بوئنو کامپوس (2009) نشان داد، ما در عصر دانش هستیم، که در آن این منبع، مهم ترین عامل مولدی است که سازمانها باید مدیریت کنند. بقای آنها ، تا حد زیادی، بستگی به دانشی که آنها دارا هستند و تواناییشان برای تولید، حفظ، انتقال و عملکرد قابلیت های مردم دارد؛ که ، برای مدیریت دانش است. در این زمینه، سازمان ها، برای مدیریت دانش خود و با هدف افزایش ظرفیت رقابتی شان، نیاز به اعمال سیستم هایی دارند. یک سیستم مدیریت دانش (KMS) مجموعه ای از زیرساخت ها و ابزارها است که از فعالیت های مدیریت دانش حمایت می کند (علوی و لیندر، 2001). آنها چیزی بیشتر از سیستم های اطلاعاتی هستند، زیرا آنها باید زمینه ای فراهم کنند که ایجاد، انتقال و کاربرد دانش را تسهیل نماید. مزو و اسمیت (2000) بین زیرساخت های فنی (فن آوری های اطلاعات) و زیرساخت های طبیعت اجتماعی و شناختی تمایز قائل شدند (ساختار سازمانی، منابع انسانی و فرهنگ). در عمل، اجرای KMS جدای از موانع نیست (لی و چوی، 2003) زیرا نیاز به تغییرات مهم سازمانی و تکنولوژی دارد. به این معنا که، برای سازمان مناسب است که از سیستم های مدیریتی دیگری که تا کنون تثبیت شده اند، استفاده نماید، از جمله سیستم های کیفی کل، که در خدمت حمایت از ابتکارهای مدیریت دانش هستند (KM) (آدامسون، 2005؛ جو و همکارانش، 2006).
مدیریت کیفی جامع ، (TQM)، یک فلسفه مدیریت جامع است که به دستیابی به نتایج برتر در رابطه با سهامداران گرایش دارد (پراجوگو و مک درموت، 2005). به منظور دستیابی به این نتایج، توجه به تعهد و مشارکت همه ی مردم در درون سازمان، و همچنین استفاده از برخی ابزارهای ، تکنیک ها و شیوه های مدیریتی تعیین کننده است (دین و همکارانش، 2011؛ رحمان، 2004).
چارچوب های مختلفی برای اعمال اصول و شیوه های TQM وجود دارد. یوسف و اسپینوال، (2000) سه نوع را تفکیک کردند: (1) آن هایی که مبتنی بر کارشناسان یا راهنماهای کیفی هستند ( اصول 14 گانه ی دمینگ، کیفیت سه گانه ی جوران، و مطلق کرازبی اصول مدیریت کیفی)؛ (2) مدل های برتر یا جوایز کیفی (جایزه ی دمینگ، جایزه ی کیفی ملی مالکوم بالدریج- MBNQA، یا مدل جایزه ی کیفی اروپایی- EFQM)؛ و (3) آنهایی که تحقیقات نظری و / یا تجربی یا مطالعات اندازه گیری زیر را استخراج می کنند (اندرسون و همکارانش، 1994؛.. فلین و همکارانش، 1994؛ سراف و همکارانش ، 1989). بو لیوسار و همکارانش (2009) و کالوو-مورا و همکارانش (2014a) متوجه شدند که استفاده از مدل برتر چگونه شیوه های مدیریتی به کار گرفته، از یک سیستم منسجم را تضمین می کند.
در اروپا، مدل برتر EFQM، در هنگام معرفی و توسعه ی یک سیستم TQM، شناخته شده ترین و گسترده ترین مرجع است. این مدل، استراتژی سازمان را ایجاد کرده است و به مدیران اجازه می دهد تا روابط علت- معلولی بین آنچه سازمان انجام می دهد (معیار توانمندسازها)، و نتایجی که حاصل می شود (معیار نتایج) را درک نمایند.
هدف مدل برتر EFQM، حمایت از سازمان ها برای رسیدن به کسب و کار برتر از طریق توسعه ، آموزش و نوآوری مستمر است. این استفاده از روش ترکیبی را هم که شامل فرآیندهای خود ارزیابی و ارزیابی خارجی می شود، در بر می گیرد (انجام شده توسط کارشناسان مستقل) تا به تشخیص اولیه ی به دست آمده از خود سازمان اعتبار دهد. اطلاعات در مورد آنچه سازمان برای دست آوردن اهدافش انجام می دهد، چگونگی توسعه ی برنامه های، برنامه های و فرآیندهای طراحی شده اش ، آنچه منابع و اتحاد هایی که باید به آنها برسد، اهدافش، و همچنین تأثیری که اقداماتش بر سهامداران اصلی آن دارند، از این فرآیندها به دست آمد (EFQM، 2003). سطح برتر فقط می تواند توسط زمینه سازی و آنالیز دقیق اطلاعات شناسایی شود که نقطه ی شروع برای تولید عملکرد، توسعه و برنامه ی یادگیری است.
اجرای مدل برتر EFQM، اجازه می دهد تا دانش در مورد درجه ی توسعه، اثربخشی و بهره وری فرآیندهای مدیریت داخلی، به دست بیاید (کالوو-مورا و همکارانش، 2014a؛ وسک، 2007). علاوه بر این، این به نفع اجرای یک روش برای نظارت، کنترل و بهبود فرآیندها به شیوه ای نظام مند می باشد (آصف و همکارانش، 2013؛. مولینا و همکارانش، 2007؛ اووی، 2009). بهبود عملکرد نیز به تقویت ضروری اتحادها و روابط خارجی که این سازمان با تامین کنندگان، توزیع کنندگان، مشتریان و دیگر شرکای استراتژیک دارد، وابسته است. این اتحادها و روابط، ایجاد سود نموده و فرصت های بهره برداری و اکتشاف ایده های و دانش جدید را افزایش می دهد (داود و یوسف، 2011؛ جو و همکارانش، 2006؛. مولینا و همکارانش، 2007). اطلاعات در مورد عواملی که قبلاً ذکر شدند (دانش، روش فرایند و مدیریت، مدیریت تامین کننده / شریک و نتایج کلیدی) نمی توانند با استفاده از آنالیزهای سنتی یا عمودی مدل برتر EFQM به دست بیایند، که معنی اش این است که، با آنالیز مستقل هر معیار، در زمانی که این عوامل به شیوه ای افقی یا عرضی، به معیارهای دیگر مدل مربوط می باشند، صورت می گیرد. قرائت افقی مدل برتر EFQM از طریق محورهای عرضی، به وضوح محورعمودی نیست، اما ابزاری قدرتمند برای آنالیز مفاهیم مهم برای سازمان است (فرناندز-سانتوز و همکارانش، 2010). در مطالعه ی حاضر، از این دیدگاه افقی یا عرضی برای آنالیز تنظیمات احتمالی یک پروژه ی مدیریت دانش (KMP) استفاده شده است. این آنالیز با اطلاعات و دانشی که سازمان، از فرآیندهای داخلی خود به دست آورده و از شرکای اصلی و همکاران خارجی اش، آغاز شد. در نهایت، اثربخشی KMP، از طریق تاثیر بر نتایج کلیدی شغلی، چه عملیاتی و چه استراتژیک، مورد بررسی قرار گرفت.
متون، شواهدی را از روابط بین مدیریت کیفی و شیوه های KM ارائه می کنند. این روابط مورد آنالیز واقع شده اند و به عنوان مرجع خانواده ی ISO 9000 استانداردها (لین و چونی، 2005؛ مارکوس و ناوه، 2005؛ مولینا و همکارانش، 2004؛ تنگ و تانگ،2007) و برخی از اصول و شیوه های TQM در نظر گرفته شدند (هنرپور و همکارانش ، 2012؛ هسو و شن، 2005؛ اووی، 2009؛ ریبیر و خرم شاهگل، 2004). با این حال، فقدان تحقیقاتی که به صورت تجربی، مناسب بودن مدل برتر EFQM را به عنوان یک چارچوب مرجع برای اجرای KMP آنالیز نماید، حس می شود. هیچ کدام از مطالعات از قرائت افقی مدل برتر EFQM به عنوان پایه ای برای تشخیصی در مورد KM و توسعه ی بعدی برنامه های بهبود و تقویت، استفاده ننموده اند. به همین دلیل، مطالعه ی حاضر سوالات پژوهشی زیر را مطرح نموده است:
(1) آیا سازمان هایی با موسسه ی TQM، می توانند یک KMP را با استفاده از تجربه های ارائه شده توسط ارزیابی صورت گرفته از طریق قرائت افقی از مدل برتر EFQM توسعه بدهند؟
(2) آیا عوامل بحرانی مدیریت فرایند، تأمین کننده و شریک TQM، برای تقویت یک راه اندازی KMP مفید است؟
(3) آیا فرایند KM، در چارچوب مدل EFQM، بر نتایج استراتژیک و عملیاتی کلیدی سازمان تاثیر می گذارد؟
به منظور پاسخ به سوالات ارائه شده، این مقاله به شرح زیر است. در مرحله ی اول، متون موجود در مورد مدل برتر KM و EFQM آنالیز شد. در مرحله ی دوم، مدل تحقیق و فرضیه ها ارائه شدند. این با روش و نتایج تحقیق دنبال می شود. در نهایت، نتیجه گیری ها ارائه شدند و محدودیت ها و تحقیقات بیشتری از مطالعه، توصیف شد.