تاکنون برای مدیران وظایف گوناگونی شناخته شده است و هر یک از صاحبنظران رشتههای مدیریت و علوم رفتاری نیز نسبت به دسته ای از این وظایف توجه بیشتری نشان دادهاند. در علوم مدیریت نسبت به وظایف خاص مدیران در زمینه برنامه ریزی و سازماندهی تاکید میشود و در مباحث روان شناسی مدیریت ابعاد انسانی مورد توجه قرار می گیرد. سازمانی را در نظر بگیرید که هر چند مدیر آن به همه وظایف خود عمل کرده، اما کارکنان سازمان افسرده، ناراضی و کم تحرک هستند . در این صورت آیا می توان گفت مدیر بخش به وظایف اساسی خود عمل کرده است و این حالت های کارکنان مشکل دیگری است که باید در جای دیگری حل شود؟
از مشخصات یک سازمان سالم آن است که سلامتی جسمی و روانی به همان اندازه مورد توجه مدیر قرار گیرد که تولید و بهرهوری مورد تاکید است. در یک جامعه سالم مسئولیت سازمان ها منحصر به ارائه خدمات سودآوری از سوی کارکنان آن سازمان نیست و مدیریت اثربخش نیز بدون توجه و اعتقاد به سلامت روانی کارکنان حاصل نمی شود. جامعه ای را در نظر بگیرید که هر چند سازمان های آن با اتخاذ شیوههای گوناگون و با فراموش کردن ابعاد انسانی محیط کار به سطح تولید مورد نظر رسیدهاند، اما کارکنان این سازمان ها عصبی ، مغموم ، ناراضی ، پرخاشگر ، بدبین و در انتظار فرصتی هستند تا پریشانی های روانی خود را با کم کاری ، ترور شخصیت یکدیگر ، ایجاد سوانح و حوادث به شیوهای مخرب نشان دهند.