دو سند معتبر به تازگی اصطلاح “مدل کسب و کار” را به عنوان بخشی از مقررات گزارش مالی گنجانده اند. پاراگراف 4.1 از IFRS9 (IASB، a2009) اظهار می دارد:
یک نهاد باید دارایی های مالی را پس از ارزیابی هزینه استهلاک و یا ارزش منصفانه بر اساس هر دو مورد زیر طبقه بندی نماید:
- (الف) مدل کسب و کار یک نهاد برای مدیریت دارایی های مالی؛ و
- (ب) خصوصیات جریان نقدی قراردادی دارایی های مالی.
هم چنین قانون حاکمیت شرکتی بریتانیا [UK Corporate Governance Code] (از این پس در اینجا UKGCG، 2010، ص. 18) که به تازگی صادر شده اظهار داشته است:
مدیران باید در گزارشات سالانه درباره مبنایی که بر اساس آن شرکت در دراز مدت ارزشی ایجاد و یا حفظ نموده (مدل کسب و کار) و استراتژی ارائه اهداف شرکت، توضیحاتی بگنجانند.
اصطلاح “مدل کسب و کار” یک افزونه جدید به واژه نامه گزارشگری مالی محسوب شده و بدین ترتیب باعث می شود تا افراد به سرعت بپرسند که کارکرد آن چیست و چرا لازم است. در این بخش از مقاله منشاء های تفسیرهای پذیرفتنی این اصطلاح مورد بحث قرار گرفته اند.
واژگان موضوعات مهمی هستند. هم چنین معنای واژگان، بیشتر آن چیزی است که مردم از آن ها برای رساندن مقصود خود استفاده می کنند تا آنچه که فرهنگ لغات تجویزی و یا مقامات فردی مایل به انتقال آن معانی می باشند. با این حال تنوع زیادی در آنچه که مردم از “مدل کسب و کار” برداشت میکنند وجود دارد.
بادن – فولر و مورگان (2010) و دمیل و لکوک (2010) برخی از این تفاوت ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. اصطلاح “مدل کسب و کار” یک موضوع وارد شده نسبتاً جدید به ادبیات مدیریت است. اولین نمونه از این مورد را که من موفق شدم بیابم، کاربرد مجزای آن در قرن نوزدهم بود که به مرد جوانی بر می گشت که از رفتار تاجر دیگری به عنوان یک الگو بهره می برد. این یک نمونه از معنای ‘مدل’ به عنوان الگوبرداری از چیزی است.
با این وجود، اگر چه موارد پراکنده ای از “مدل کسب و کار” وجود دارند که در چاپ پس از آن پدیدار می گردد اما در سال 1970 و دهه 1980 زمانی که این عبارت عمدتاً برای توصیف مدل های مبتنی بر کامپیوتر رویدادها و فرآیندهای کسب و کار به کار گرفته می شد، فراوانی کاربرد آن رشد نمود. در دوران پیش از صفحه گسترده، به نرم افزارهای گران قیمتی برای تولید مدل هایی نیاز بود که در حال حاضر پیاده سازی آنان با استفاده از صفحات گسترده معمول است.
این شکل از مدلسازی نشان دهنده کاربرد سیستم های اطلاعاتی و علم مدیریت غالب می باشد که در آن یک مدل، نسخه ساده شده ای از واقعیت هستند. به طور کلی مدل ها می توانند به اشکال مختلفی مانند صفحات گسترده، سیستم های معادلات، نمودارها یا توصیف مشروح باشند؛ با این حال مدل های کسب و کار معمولاً به صورت مشروح بیان می گردند که به وسیله نمودار نشان داده می شود.
مزیت استفاده از ساده سازی واقعیت آن است که شرایط واقعی ممکن است برای تجزیه و تحلیل کامل و تاکید توجهات بر متغیرهای مهم تصمیم گیری بسیار پیچیده بوده و اتخاذ تصمیمات را می توان ارزان تر و قابل اعتمادتر انجام داد. به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد از پیزا به سمت سیه نا حرکت کند، یک نقشه راه از یک عکس هوایی”واقعی تر”، مفیدتر خواهد بود.
استفاده گسترده از عبارت “مدل” در ادبیات استراتژی و تئوری سازمانی در دهه 1990 میلادی با استفاده در سیستم های اطلاعاتی و علم مدیریت به ویژه در ارتباط با کسب و کار الکترونیکی ظهور یافت (دمیل و لکوک، 2010)، اما از آنجایی که استفاده از گسترش این عبارت با این فرض رشد یافت که تعداد متناهی از مدل ها وجود دارند و اینکه کسب و کارها را می توان با اتخاذ یک یا چند مدل از آن ها با یک شیوه پایین به بالا مبتنی بر استقراء یا قیاس از جزء به کل (رده بندی) و یا شیوه بالا به پایین مبتنی بر نظریه (نوع شناسی – مانند مالون و همکاران، 2006؛ موریس و همکاران، 2005) و یا ترکیبی از این دو طبقه بندی نمود. در این راستا، یک کسب و کار خاص ممکن است به صورت بیان برخی از اشکال بنیادین ایده آل از مدل کسب و کار، در مفهوم افلاطونی، در نظر گرفته شوند.
بادن – فولر و مورگان (2010) نشان می دهند که برای دانشگاهیان رشته مدیریت، “مدل کسب و کار” یک اصطلاح عمومی است که حامل سطح میانه ای از جزئیات بین سطوح نهاد فردی و رویکرد برس گسترده نظریه های اقتصادی شرکت است. بدین ترتیب، این مفهوم مظهر جنبه های هر دو نسخه ساده سازی واقعیت (مدل مقیاس) و یک رویکرد شبیه سازی شونده (مدل و یا دستورالعمل نقش) می باشد.
نویسندگان مختلف بر این نکته تاکید دارند که ”مدل کسب و کار” هم یک مفهوم استاتیک است و هم یک مفهوم تکاملی. مفهوم استاتیک شامل نگاه به رابطه بین بخش های مختلف مدل می باشد در حالی که، در عمل، مدل ها توصیفی، پیش گویانه و ابزاری هستند. مدیران از تجزیه و تحلیل مدل ها به عنوان تلنگری برای نوآوری و تغییرات استفاده می کنند. تغییرات تا حد زیادی تکاملی بوده و مدل های کسب و کار موفقی که کاملاً درک شوند به ندرت تشکیل شده اند اما آن ها نقاط مسیر در یک فرآیند تغییرند که مستلزم “تنظیم” مستمر اجزای اصلی کسب و کار می باشد (دمیل و لکوک،2010، ص. 230؛ هارفورد، 2011؛ ص. 4).
مدل ها، ذهنی هستند؛ ناظران مختلف ممکن است توصیف مناسبی از مدل یک نهاد به طرق مختلف ارائه نمایند. برداشت های جایگزینی از آنچه که کسب و کارها انجام می دهند، به خصوص “گزاره های ارزش” آن ها وجود دارد. به عنوان مثال، آیا یک شرکت فروش فندک سیگار شیک در بازار برای محصولات مربوط به تنباکو وجود دارد و یا در بازار هدیه؟ آیا دیاجیو (Diageo) در بازار برای نوشیدنی های الکلی خوشمزه وجود دارد و یا کند قدرت کلیدی آن در کانال های توزیع وی نهفته است؟ (پارمالی، 2007). آیا یک دانشگاه آموزش، یک سیگنال از کیفیت معنوی، طریقه لذت بخشی برای گذراندن زمان دانشجویان خود، دسترسی به شبکه ای که بزودی دارای نفور بر مردم می شود و یا یک گواهی نامه ارائه می کند؟
در این راستا، UKCGC (فوق) مدل کسب و کار را به عنوان “مبنایی که در آن شرکت در درازمدت ارزشی را تولید و یا حفظ می کند” معرفی می نماید. کلمه “ارزش” خود برای تفسیر آزاد است. شرکت برای چه کسی ارزش ایجاد می کند؟ یک دیدگاه آن است که ارزش، کل مازاد اقتصادی تولید شده بر اثر فعالیت های شرکت شامل مازاد مصرف کننده و کساد سازمانی و احتمالاً همراه با سود نرمال اقتصادی است.
دیدگاه دیگر آن است که “ارزش” معادل با ارزش سهامدار می باشد. مفهوم ارزش اتخاذ شده برای اندازه گیری مالی حائز اهمیت است: اگر مفهوم سابق پذیرفته شود، به نظر می رسد حداقل محتمل است که گزارشگری مالی نیازمند گشودن حیطه پرس و جو خود به طور قابل توجهی می باشد؛ چنانچه مفهوم دوم پذیرفته شود آنگاه به نظر می رسد تمرکز بر سهامداران انواع مدل هایی را ارائه می کند که ارتباط بسیار کمتر دارند چرا که تصور می شود که کلیه شرکت ها در پی یک هدف – بیشینه سازی ارزش سهامداران – باشند مسیری که ما از قبل ترسیم نموده بودیم.
رابطه مدل کسب و کار یک نهاد با اهداف، استراتژی و ارزش چیست؟ این مفاهیم مدت های مدیدی است که عبارات آشنایی در تئوری مدیریت محسوب می شوند. برای IFRS 9 گنجاندن الزامات آن از نظر یک استراتژی برای دارایی های خاص به جای یک مدل کسب و کار، کاملا ًامکان پذیر می باشد.