در گذشته محصولات یک سازمان شامل خدمات و یا کالا مورد استفاده مشتریان قرار می گرفت و سازمان ها مجبور نبودند هیچ گونه نگرانی در مورد ایجاد هر گونه تغییر یا بهبود سیستم خود داشته باشند. در حقیقت مشتریان هیچ انتخابی جز خریداری کالاهای موجود در بازار ندارند. با این وجود، در ازای تعداد سازندگان و به تبع این، رقابت کنندگانی که به تدریج در حال افزایش هستند، مشتریان برای انتخاب و خریداری هرآنچه که برای ارجحیت های آنها در گستره وسیعی از محصولات و سازمان هایی که این محصولات را عرضه می کنند مناسب است، آزادی بیشتری دارند. انقلاب صنعتی تندرو، افزایش ریسک، انتظارات جهانی سازی و خصوصی سازی دارای ویژگی های محیطی می باشند که سازمان های تجاری کنونی با آنها در ارتباط هستند. جهت کامیابی در این محیط، هوشمندی یک مزیت رقابتی ایجاد می کند که با رسیدن به یک حد عالی از حیث نوآوری و کیفیت می توان آن را حفظ نمود. یک شرکت هوشمند فرآیندها و مردم را با فناوری پیشرفته جدید سازگار می سازد و نیازهای مشتریان را بر مبنای کیفیت محصولات و خدمات آن در یک بازه زمانی نسبتاً کوتاه تطبیق می دهد. این یقیناً زمانی رخ خواهد داد که هوشمندی، یک ارزش سازمان قاعده مند و یک استراتژی رقابتی برای مدیران منظور گردد. در این مورد، سازمان ها باید محصولاتی را عرضه کنند که می توانند رضایت مشتریان را بدست آورند. مدیریت زنجیره تامین و فرآیند انتخاب تولید کننده اخیراً یک ملاحظه خاص را فراهم کرده اند. در سال های 1990، بسیاری از کارخانجات در جستجوی روشی بودند که با تولیدکنندگان به اشتراک گذارند تا بتوانند کارآمدی و رقابتی بودن مدیریت خود را بهبود بخشند. رابطه تولیدکننده و مشتری بطور جدی در نظر گرفته شده است. زنجیره تامین یک شرکت یک مانع مستحکم و جدی در مقابل رقبا می باشد مشروط بر این که رابطه طولانی مدتی بین این دو وجود داشته باشد (Shahaei, 2007). با رشد خرید و تولید، تصمیمات خرید از اهمیت بیشتری برخوردار شده اند و چون سازمان ها به تولید کنندگان وابسته تر هستند، پیامد مستقیم و غیرمستقیم تصمیم گیری ضعیف جدی تر ظاهر می شوند (De Boer, Labro, & Morlacchi, 2001).
در بیشتر صنایع، هزینه مواد خام و مواد تشکیل دهنده محصول بخشی اصلی قیمت محصول نهایی را تشکیل می دهند (Ghodsypour & O’brien, 1998). در این راستا، بخش تولید می تواند نقشی کلیدی در عملکرد و کارآمدی یک سازمان ایفا کند و اثری مستقیم بر به حداقل رساندن هزینه، سود دهی و انعطاف پذیری یک شرکت دارد (Ghodsypour & O’brien, 2001). زنجیره تامین یک شبکه است که شامل کلیه اموری می باشد که به جریان کالاها و مرحله تبدیل از یک ماده خام به محصول نهایی و نیز سیستم اطلاعاتی متناظر مرتبط می باشند. مواد تشکیل دهنده و اطلاعات هر دو در بالا و پایین شبکه جریان می یابند و برای این که زنجیره تامین عملکرد خوبی داشته و رضایت مشتری را بدست آورند، یک مدیریت صحیح نیاز است (Farahani & Asgari, 2007). در حقیقت انتخاب یک مجموعه مناسب از تولیدکنندگان، یک نقش حیاتی در موفقیت شرکت ایفا می کند که تاکید بسیاری از زمان ها پیش روی آن بوده است (Zhang, Lei, Cao, To, & Ng, 2003).
با در نظر گرفتن مفهوم مدیریت زنجیره تامین که اخیراً معرفی شده اند، عمده محققین، دانشمندان و مدیران دریافتند که انتخاب تولید کننده مناسب و مدیریت آن، یک راه مفید است که برای بهبود رقابتی بودن زنجیره تامین قابل استفاده است (Lee, Ha, & Kim, 2001). در نظر گیری یک تولید کننده به عنوان یک شبکه زنجیره تامین با هدف نهایی عرضه محصول مورد انتظار مشتری از سال 2000 معرفی شده و مورد بحث قرار گرفته است (Ali Ahmadi, Tajeddin, & Fatola, 2003). تولیدکنندگان خارجی در به حداقل رساندن هزینه، تحویل بهتر و رضایت مشتری نقش دارند. به بیانی دیگر، اگر یک شرکت بتواند با تولید کنندگان خارجی ارتباط داشته باشد، این یکی از مهم ترین وظایف مهم مدیر برای انتخاب تولید کننده خواهد بود. در سال 1974، Warfield روش ISM را برای شناسایی روابط بین فاکتورها از یک فهرست پیشنهادی معرفی کرد (Jindal and Sangwan, 2013; Kannan & Haq, 2007; Kannan, Pokharel, & Sasi Kumar, 2009). این روش نیز برای شناسایی نقش موثر فاکتورهای فهرست پیشنهادی بکار گرفته شد و استفاده از نظرات کارشناسی را براساس شیوه های مدیریتی مختلف مانند مشکل گشایی گروهی، شیوه اسمی و غیره پیشنهادی نمود تا یک رابطه مفهومی بین متغیرها شکل گیرد. Attri، Dev و Sharma در سال 2013 این امر را بطور مختصر بیان نمودند که شیوه ISM یک فرآیند آموزشی تعاملی بوده است که در آن یک سری المان های متفاوت و با وابستگی مستقیم به یکدیگر در یک مدل سیستم جامع ساماندهی می شوند.
استفاده از رایانه ها افزایش قابل توجهی به خصوص در سال های اخیر داشته اند، در نتیجه، با درنظرگیری پیچیدگی های ریاضی، استفاده از روش های تصمیم گیری چندمعیاره بسیار آسان شده است. تصمیم گیری یک راه یافتن بهترین انتخاب از یک سری از انتخابات موجود می باشد. زمانی که چند معیار در مسائل تصمیم گیری منظور می شوند، مسائل تصمیم گیری چند معیاره (MCDM) نامیده می شوند (Wang, Lee, & Lin, 2003). از آنجا که تصمیم گیری و انتخاب تولید کننده هوشمند توسط یک سازمان یک مسئله تصمیم گیری است که چند معیار بر آن تاثیر بگذارد، یکی از روش های تصمیم گیری چند معیاره بنام فرآیند تحلیل سلسله مراتبی، AHP، می باشد که در این تحقیق استفاده شده است. چوی و لی (2002) یک مدل تصمیم گیری را برای تولید کنندگان معرفی کردند که در آن کار تولیدکنندگان مهم در 5 بخش تعریف شده است (Choy, Lee, & Lo, 2002). Sarkis و Talluri (2002) یک مدل برای ارزیابی تولیدکنندگانی عرضه کرده اند که دارای فاکتورهای رتبه بندی شده برمبنای فرایند شبکه تحلیلی ANP می باشند. Ravi، Shankar و Tiwari (2005) تولیدکنندگان یک شبکه رایانه ای را با استفاده مدل کارت امتیاز توازن[1] و مدل تصمیم گیری مبتنی بر ANP ارزیابی و انتخاب نمودند.
ISM رابطه بین معیارها را با تجزیه آنها در سطوح متفاوت مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد (Kannan et al., 2009). ISM را می توان برای تجزیه و تحلیل رابطه بین ویژگی های چند متغیر که برای یک مسئله تعریف می شوند، استفاده کرد (Jw, 1974). این تحقیق توسط Saxena و Vrat (1992) انجام شد که روی نقش ISM جهت تجزیه و تحلیل رابطه بین متغیرهای تعریف شده برای کارخانه سیمان در هند تمرکز داشتند. در این مطالعه، چارچوب معین برای تجزیه و تحلیل و ارزیابی تولید کنندگان شامل تعداد مراحلی می باشد که در بخشی از آنها روش AHP فازی برای معیارهای سنجش استفاده شده اند. TOPSIS یک شیوه مشخص برای MCDM کلاسیک است که اولین بار توسط هوانگ و یون پیشنهاد شده است. منطق مهم TOPSIS، راه حل ایده آل و راه حل منفی ایده آل است. راه حل ایده آل راه حلی است که معیارهای سود را به حداکثر رسانده و معیارهای هزینه را به حداقل می رساند. در مجموع، راه حل ایده آل شامل بهترین مقادیر معیارهای موجود می باشد در حالی که راه حل منفی ایده آل ترکیبی از بدترین مقادیر از معیارهای موجود است. بهترین راه حل، راه حلی است که کمترین فاصله را از راه حل ایده آل و بیشترین فاصله را از راه حل منفی ایده آل داشته باشد. با در نظر گیری این حقیقت که TOPSIS یک روش معروف برای MCDM کلاسیک است، بسیاری از محققین از آن برای حل مشکلات FMCDM بهره می گیرند. برخی محققین ارزیابی ها و سنجش های غیر فازی انجام داده اند (Yu, 2002). در حالی که ارزیابی های غیر فازی منجر به از بین رفتن برخی داده ها می شوند، برخی از محققین دیگر به این اشاره داشته اند که TOPSIS باید در یک محیط فازی تعمیم یابد. معیارهای انتخاب بطور مستقل ارزیابی شده اند و این ارزیابی ها با شدت های تعریف شده در تحقیقات به کرات انجام شده اند. علاوه بر این، روش های رتبه بندی مشخصی برای رتبه بندی تولیدکنندگان بکار گرفته شده اند که یک تولید کننده از بین آنها مورد مطالعه قرار می گیرد.
در مطالعات گذشته، مدل ISM یا سایر روش های تصمیم گیری به صورت مستقلی مورد استفاده قرار گرفت در حالی که سایر توابع تا به حال ثابت نشده است. در این تحقیق با ارزیابی معیارهای تولید کنندگان با استفاده از روش ISM آغاز می شود و سپس سنجش هر معیار با استفاده از روش AHP فازی و رتبه بندی تولیدکنندگان با روش TOPSIS ادامه می یابد.