همانطور که اشاره شد مثنوی شرح کلمات آسمانی عارفی بصیر است که پرده از اعماق حقیقت انسان برمی گیرد و بیان الهاماتی است که دست ناتوان دنیا پرستان و تن پویان از آن کوتاه است او در تک تک ابیات خود، تلاش می کند تا دریچه هایی از معرفت را بر ما بگشاید تا ما از آن چشم انداز بهتر خود را بشناسیم و راه های کمال و نقص را بهتر ببینیم . خوب در این مسیر عواملی هستند که به حرکت ما در راه رسیدن به خودشناسی سرعت می بخشند و در مقابل هم آفاتی وجود دارد که سرعت ما را کند می کند – کسی که می خواهد در این مسیر گام بردارد باید این عوامل را نیز خوب بشناسد با نگاهی نه چندان عمیق می توان این عوامل را از لابه لای ابیات مثنوی پیدا نمود.
انسان در مثنوی مولانا
مقدمه
بخشی از تحقیق
آفات و موانع معرفتی کمال
پیروی از هوی و هوس و نفس پرستی
بزرگترین مانع رشد و کمال انسان خودپرستی است. آن نیرویی که موجب به تباهی کشانده شدن انسان می شود از نظر مولانا «نفس اماره» است و اهمیت این مساله در انسان شناسی مولانا تا آنجاست که هیچ چیز به اندازه آن مورد توجه مولانا قرار نگرفته است.
نفس آدمی دوزخی است که چون شراره ای از آن دامن او را به چنگ آرد همه هستی او را بسوزاند و هر لحظه اشتهای سیری ناپذیرش فزونی گیرد. کشور وجود انسان به هنگام فرمانروایی نفس چنان ویران و ناتوان است که نه فریاد رسولان را بشنود و نه پیامبر خرد در آن سرزمین پای حضور دارد، مستی جاودانه نفس مانع از به هوش آمدن و دیدن حقایق آن سوی خودکامگی و تقاضای خویش است و دادگاه وجدان به گونه ای تعطیل است که در این سرزمین نامش نیز نا آشنا است.
خیال و بدگمانی
مولانا نیز وهم و خیال را به صورت های مختلف استعمال کرده است. گاه آنها را به معانی فلسفی به کار گرفته و گاه همانند دیگر عارفان این دو را مترادف و به معنی پندارهای سست و بی بنیاد و گاه در تعبیر اصولیان و همراه حالت چهارم ذهن نسبت به قضایا دانسته و در برابر تعیین ظن و شک استعمال کرده و خیال را نیز در تعبیری فیلسوفانه به معنی جهان فراتر از ماده و فزونتر از مجردات محض به کار برده است.
تنگ تر آمد خیالات از عدم زان سبب باشد خیال اسباب غم
باز هستی تنگ تر بود از خیال زان شود روی قمرها چون هلال
دفتر یک – ب 96- 3095
تقلید
مولانا بر آن است که تقلید نیز همانند بسیاری از وابستگی های جهان مادی امری اجتناب ناپذیر و گستره حضور آن چنان فراخ است که آن را می توان ستون جهان نامید ولی البته باید توجه داشت که روی سخن مولانا با تقلید در مسائل فرعی دین و آنچه را که فقیهان در باب احکام شرایع می گویند نیست که این همه مسائل فقه اصغر است و مولانا با آن سر ستیزی ندارد در حالیکه عمده سخن همه عارفان و بویژه مولانا با فقه اکبر یعنی آن دسته از معارف الهی است که بیش از همه دل وجان آدمی را روشن می سازد و با پالایش همه وجود انسان او را پله پله به مراتب عالیه کمال می خواند تا سرانجام بنده را مستهلک از صفات بشری و پیوسته به حق کند.
تکیه به عقل جزئی و معرفت ناقص
ادراک بشری هر چند گسترده و وسیع باشد باز هم محدود و نسبی است . عقل جزئی انسان نمی تواند همه حقیقت را دریابد فکر و وهم و حواس ما مانند نی است که کودکی بر آن سوار است و می پندارد بر اسبی سوار است.
و هم و فکر و حس و ادراک شما همچون نی دان، مرکب کودک هلا
اندیشه و خرد ناقص انسان مانند عمارتی است که گنج معرفت حق در آن نمی گنجد و به قول مولانا اگر انسان می خواهد به نور خدا برسد باید علم و دانش خویش را رها کند.
تکیه بر حواس
او قائل به دو گونه حواس است – حواس ظاهری و باطنی – از نظر او حواس ظاهری مانند نقاشی است که ما را از حقیقت دور می سازد اما حواس باطنی انسان را به حقیقت می رساند.
حس خفاشت سوی مغرب روان حس در پاشت سوی مشرق روان
پنج حسی هست جز این پنج حس آن چو زر سرخ وین حس ها چو مس
دفتر – ب 49 و 47
علم و معرفت غیر شهودی
هرچند مقصود از آفرینش بشر علم و هدایت است و هیچ یک از فعالیت های بشر از نظر ارزش و اهمیت برین پایه نمی رسد اما دانش و معرفت نیز همواره چراغ راه نیست و موارد چندی را می توان برشمرد که دانش خود حجابی است که مانع از دیدن حقیقت است . عارفان نیز همواره بر این تاکید داشته اند که حجاب علم خود از جمله ضخیم ترین حجاب هاست و اگر سالک طریق حقیقت، لوح دل را در چشمه عشق نشوید و از همه زنگار هایی که دانش به دلش می ریزد پاک نگردد بکلی مسیر را گم می کند و به جای رسیدن به کعبه عشق سر از ترکستان تردید درآورند. مولوی هم برخی از دانش ها را حجاب راه می داند دانشی که برای صاحب دانش ایجاد توهم کمال نماید.
توقف در اسباب و وسایط
بی تردید مولانا در این موارد در پی نفی اختیار آدمی و یا جانبداری از اندیشه های متکلمان اشعری نیست که سخنان او در فراسوی همه این قیل و قالهاست. او در همه جای مثنوی از زبان عارفی شیدا سخن می گوید که جز دوست نمی بیند و توقف در میان اسباب و علل که مجابی بیش نیست را از جمله آفات بزرگی می داند که بیشتر فیلسوفان و متکلمان خواسته و ناخواسته بدان مبتلایند.
دیده ای باید سبب سوراخ کن تا حجب را برکند از بیخ و بن
تا مسبب بیند اندر لامکان هرزه داند جهد و اکساب و دکان
دفتر پنجم – ب 53 – 1552
دلبستگی به دنیا
دنیا در نظر مولانا قهر خانه خداوند است که هر بیننده ای به اندک تاملی تیر قهر الهی را در خشکی و دریا نظاره خواهد کرد و استخوانهای از هم فروپاشیده کسانی را که مورد قهر خداوند قرار گرفته اند می بیند.
هست دنیا قهر خانه کردگار قهر بین چون قهر کردی اختیار
استخوان و موی مقهوران نگر تیغ قهر افکنده اندر بحر و بر
دفتر ششم ب 1891 – 1890
دل بستن به جاذبه های نفس
دل بستن به جاذبه های نفس شاید در نظر همه بزرگان و عارفان ما مهمترین عامل انحراف انسان از مسیر کمال و در افتادن به چاه ذلت و زبونی و این البته برگرفته از تعالیم پیشوایان دینی است که نفس را دشمن ترین دشمنان خوانده اند.
مولوی انسان را کامل و خلیفه الله می داند که هم طالب علم اکتسابی است و هم خواهان کشف و شهود و حال و ذوق البته روی این حال و ذوق باید تکیه نمود، زیرا انسان کامل مولوی سراسر حال است و شور و شوق.
انسان کامل مولوی اگر چه هدفش الله است و کمال نهایی خود را اتحاد نوری یا حق تعالی می داند، اما هیچ گاه عالم ناسوت را به فراموشی نمی سپارد. به بیان دیگر اگر چه سیر او در عالم لاهوت است و می کوشد تا وجود خود را لاهوتی سازد، ولی هیچ گاه جنبه طبیعی وجود خود را فراموش نمی کند.
چنین فردی عالم را با تمام خوبی ها و زشتی ها و خیرها و شرهایش می پذیرد و علل و اسباب ظاهری را فراموش نمی کند اگر چه در پس پرده هر سببی، مسبب حقیقی را می بیند. از این روی این انسان کوشش دارد تا کسانی را که در دار وجود اسیر ماده و مادیات و شهوات هستند نجات بخشد و همه رنگ ها را از دل و جان انسان بزداید تا بی رنگی بر عالم انسانیت حاکم شود.
- مقاله درمورد انسان در مثنوی مولانا
- پروژه دانشجویی انسان در مثنوی مولانا
- پایان نامه در مورد انسان در مثنوی مولانا
- تحقیق درباره انسان در مثنوی مولانا
- مقاله دانشجویی انسان در مثنوی مولانا
- انسان در مثنوی مولانا در قالب پاياننامه
- پروپوزال در مورد انسان در مثنوی مولانا
- گزارش سمینار در مورد انسان در مثنوی مولانا
- گزارش کارورزی درباره انسان در مثنوی مولانا