تحلیلگران مالی و محققان حسابداری مالی تجربی اغلب بر مربوط بودن ارزشگذاری و توانایی پیشبینی اجزای سود تمرکز میکنند. شاید تعجب آور باشد که مدلهای تئوری ارزشگذاری سهام، تنها راهنمایی محدودی درمورد مشخصات مناسب آزمونهای مربوط بودن اطلاعات اجزای سود فراهم میکنند. یک متغیر حسابداری غیرمربوط در ارزشگذاری، میتواند در پیشبینی سودهای آتی موردانتظار، مربوط باشد. سود سهام نمونه ای از چنین متغیری در چارچوب نظریه میلر و مودیلیانی (1961) است. پرداخت سود سهام از طریق اثر جابجایی سود سهام، بر انتظارات سود آینده تاثیر میگذارد (سود سهام، سهام دفتری که سودهای آتی از آن تولید میشوند را کاهش میدهد). با این حال یک جزء سود غیر مرتبط در ارزشگذاری در صورتی که غیرقابل پیشبینی باشد، میتواند در پیشبینی نیز غیرمربوط باشد (Ohlson 1999). سوال به جا این است که تحت چه شرایطی یک جزء سود مربوط در پیشبینی، مربوط در ارزشگذاری نیز است.
از مدتها پیش مشخص شده که ارزش سهام، تابعی غیرخطی از اعداد حسابداری و غیر حسابداری است. Burgstahler و Dichev (1997) رابطه ای غیرخطی بین ارزش بازار سهام و درآمد خالص ثابت کردند و این نتیجه را به اثرات یک گزینه تطبیق قابل اعمال به سطوح سودآوری پایینتر نسبت دادند. توانایی یک شرکت در انطباق فرصتهای سرمایه گذاری اش در کاربردهای جایگزین، بیانگر یک گزینه ارزشمند بالقوه است که در ارزش بازار از سهامش منعکس می شود (به عنوان مثال لی و لی (2010) را ببینید). Biddle و همکارانش (2001) همگام با این شهود اقتصادی که سرمایه سودآوری را دنبال میکند، این مدل را ایجاد کرده و روابط برجسته بین سود فعلی (غیرعادی) و آتی و رابطه بین حسن نیت ثبت نشده و سود غیرعادی فعلی را نشان دادند. Zhang (2000) اثرات سرمایه گذاری های محتمل روی خواص تابع ارزشگذاری را، که در آن شرکتها هم گزینه های تطبیق و هم رشد را دارند، لحاظ نمود. یک مدل ارزشگذاری غیرخطی لزوما منجر به یک پویایی اطلاعاتی سود غیرخطی در یک اقتصاد بدون معامله به سود می گردد. با این حال منابع موجود به مربوط بودن اجزای سود در ارزشگذاری و پیشبینی سود آتی در یک محیط غیرخطی عمومی تر نمی پردازند. ما در این مقاله رابطه بین مربوط بودن اطلاعاتی یک جزء سود در ارزشگذاری و پیشبینی را تحلیل میکنیم و از یک مدل ارزشگذاری سهام شروع میکنیم که دارای گزینه های عملیاتی واقعی نظیر گزینه های رشد سرمایه و گزینه های واگذاری است.
مدل ارزش گذاری درآمد پسماند (RIVM)، یک ارتباط بنیادی بین ارزشگذاری و پیشبینی ایجاد میکند و هدف از پیشبینی سودهای غیرعادی میباشد. در اثر Ohlson (1999) یک جزء سود اگر بتواند با دیگر آیتم های حسابداری ترکیب شده یا بدون از دست دادن اطلاعات برای پیشبینی سود غیرعادی دوره بعدی (غیرمربوط بودن پیشبینی) یا برای ارزشگذاری (غیر مربوط بودن ارزشگذاری)، از مجموعه اطلاعاتی حذف شود، به صورت نامربوط تعریف می شود. در یک سیستم حسابداری خطی خاص نشان داده میشود که هنگامی که اجزای سود را بتوان با سود سهام دربرگرفت، هریک از دو مورد زیر بیانگر مورد سوم میباشد: (1) غیرقابل پیشبینی بودن، (2) مربوط نبودن پیشبینی با سود غیرمعمول دوره بعد، (3) مربوط نبودن ارزشگذاری. با مطرح کردن تمایز بین سود “اصلی” و “موقتی” که در پیشبینی سود غیرعادی نامربوط و غیرقابل پیشبینی تعریف میشود، جزء موقتی در ارزشگذاری نامربوط میگردد و سود (غیرعادی) اصلی تنها جزء سود لازم برای ارزشگذاری میباشد. بطور مشابه، Feltham و Ohlson (1995) عدم تجمعی از سود و ارزش دفتری را بر اساس عدم پیشبینی پذیری فرضی سود غیرعادی از فعالیت های مالی، در اجزای مالی و عملیاتی تنظیم کردند. همچنین تحلیل دیگری از رابطه ارزشگذاری-پیشبینی در زمینه اجزای سود، تاکنون در اجزای سود ارزشگذاری غیر مرتبط در یک چارچوب اطلاعاتی خطی محدود شده است (Stark 1997). مفهوم تحلیل ما با تحلیل Pope و Wang (2005) که پیوندهای ارزشگذاری و پیشبینی اجزای سود در یک چارچوب خطی را تحلیل میکند، مشابه است. با این حال ما این مسیر تحقیقاتی را به زمینه غیرخطی عمومی تری توسعه دادیم که در آن (1) یک جزء سود غیرمربوط با ارزشگذاری میتواند سایر اقلام حسابداری را پیشبینی کند و خودش هم قابل پیشبینی باشد، (2) یک جزء سود مربوط با پیشبینی، مربوط با ارزشگذاری نیز است.
در یک تنظیم کلی نشان میدهیم که جزء سود غیرمربوط با ارزشگذاری، لزوما در پیشبینی خروجی های سود غیرعادی آتی، نامربوط نیست، هرچند مربوط نبودن پیشبینی یک جزء سود بیانگر مربوط نبودن ارزشگذاری است. ما روی مربوط بودن اطلاعات یک جزء سود در پیشبینی در سود غیرعادی تمام دوره های بعدی تاکید میکنیم همانگونه که در مدل ارزشگذاری درآمد پسماند اشاره شد. با فرض حسابداری مازاد خالص و شرایط غیر آرمیتاژ، در هنگام بحث مربوط بودن اطلاعات یک جزء سود، تحلیل ما بیانگر اهمیت اثر جابجایی سود سهام بر ارزش و سود میباشد. اثر جابجایی سود سهام بوسیله این موضوع مشخص میشود که آیا اثر نهایی سود سهام بر سود مورد انتظار دوره بعدی برابر با هزینه (منفی) سرمایه سهام است و آیا یک مصالحه یک به یک بین سود فعلی سهام و ارزش بازار وجود دارد یا نه. Dixit و Pindyck (1994) و Ashton و همکارانش (2004) ادعا کردند که ارزش واقعی (تطبیق) یک شرکت بطور کلی تحت تاثیر سیاست سودی اش قرار خواهد گرفت. در صورتی که اثر جابجایی سود سهام به علت عواملی نظیر تغییر در هزینه های سرمایه گذاری یا حسابداری محافظه کارانه حفظ نشود، یک جزء سود از طریق سیاست سود سهام می تواند در مورد پیشبینی سود مورد انتظار آتی مربوط باشد حتی اگر ارزشگذاری اش نامربوط باشد. نشان میدهیم درصورتی که هردو اثر جابجایی سود سهام حفظ شود، اجزای سود در نمودهای ارزشگذاری جمع شده و بوسیله اجزایی سود جمع شده در پیشبینی تمام سود غیرعادی مورد انتظار آتی تحت برخی شرایط مطلوب نمود پیدا میکند. در می یابیم هنگامی که نه اثرات جابجایی سود سهام و نه خود سود سهام اثری بر جزء سود نداشته باشند، قابلیت پیشبینی جزء سود به خودش، در صورتی که غیر مرتبط با ارزشگذاری باشد، در تعیین مربوط بودن پیشبینی ضروری می گردد. در مجموع تحلیل ما روی دو مرحله استوار است. ابتدا اثر جابجایی سود سهام را بررسی میکنیم. سپس به نقش جزء سود بر سیاست سود سهام می پردازیم.
این مقاله از چندین جهت با منابع مشابه تفاوت دارد. ابتدا اینکه برخلاف Pope و Wang (2005) که کار Ohlson (1995, 1999) را با بررسی نقش محافظه کاری حسابداری بر ارزشگذاری و پیشبینی تکمیل کردند، تحلیل ما با هدف بررسی رابطه غیرخطی بین ارزش بازار سهام و مشاهدات حسابداری ناشی از رشد واقعی و گزینه های تطبیق انجام شده است. نقش یک جزء سود در یک سیستم اطلاعاتی خطی کاملا با نقش آن در یک سیستم غیرخطی متفاوت است. دوم اینکه نشان میدهیم درحالیکه اجزای سود میتوانند وابسته به هم باشند، وابستگی بین اجزای سود در یک سیستم غیرخطی تحت حسابداری مازاد ناخالص میتواند پیچیده تر از وابستگی بین سیستم ثبت شده در پژوهش Pope و Wang باشد. مصالحه بین دو جزء سود میتواند به سود غیرطبیعی مرکزی بستگی داشته باشد. سوم اینکه، در حالی که Pope و Wang (2005) حسابداری مازاد ناخالص را بررسی کردند، در جایی که جزء سود بدون اتلاف اطلاعاتی در ارزشگذاری و پیشبینی با سود همزمان ترکیب می شود، آن را در یک سیستم غیرخطی مطرح کرده و یک نوع اضافی از حسابداری مازاد ناخالص را بررسی میکنیم که در آن جزء سود دارای تنظیم دوره قبل است. چهارم اینکه بر اساس دانسته های ما، این اولین موردی است که قاعده زنجیره ای را در ارقام نامعین حسابداری در پژوهش ارزشگذاری مبتنی بر حسابداری حقوق صاحبان سهام اعمال میکند.
این نتایج دارای ملاحظات بالقوه ای برای طراحی و تنظیم آزمونهای مربوط بودن اطلاعاتی سایر اقلام درآمدی جامع تحت SFAS 130/IAS 1 و سود/زیان ابزارهای مالی مشتقه تحت FAS 133/IAS 39 و نیز تنظیمات سود دوره قبل شامل طبقه بندی مجدد سود/زیان در تثبیت جریان های نقدی است.
بقیه مقاله به شرح زیر است: در بخش 1 تعریف اطلاعاتی در پیشبینی و ارزشگذاری. در بخش 2 تجزیه و تحلیل خود را از ارتباط بین مربوط بودن ارزشگذاری و مربوط بودن پیشبینی در یک مدل کلی را ارائه میکنیم. در بخش 3 نتایج تجزیه و تحلیل و پایان مقاله را بحث می کنم.