افزایش تخصص و تقسیم کار در اقتصاد امروز، منجر به ظهور مدل های کسب و کار باز در بسیاری از صنایع شده است. نمونهای از مدل های کسب و کار باز، شرکتهایی هستند که بر ارائهدهندگان خدمات خارجی در ارائه راه حلهای جامع تکیه دارند. به طور کلی، از آنجا که مدل کسب و کار حاکی از ارائه منطق ایجاد و کسب ارزش است (Chesbrough & Rosenbloom, 2002; Mason & Spring, 2011; Teece, 2010; Zott & Amit, 2009)، به طور خاص، مدل کسب و کار باز به شرح ایجاد ارزش و کسب آن به واسطه “همکاری نظاممند با شرکای خارجی” میپردازد (Osterwalder & Pigneur, 2010: 109). پژوهشگران در این زمینه به نحوه ادغام منابع خارجی و تبادل با شرکا پرداختهاند که میتواند موجب ایجاد ارزش بیشتر شود (Chesbrough, 2006, 2007; Sandulli & Chesbrough, 2009). همچنین، پژوهشگران مدل کسب و کار، به اهمیت مشتری مداری به عنوان ویژگی اصلی مدل های کسب و کار (Amit & Zott, 2001) اشاره کرده و به طور خاص به الگوهای کسب و کار باز اشاره کرده که در آن عاملین متعددی با یکدیگر به ارزشآفرینی برای مشتریان یکسان میپردازند (Storbacka, Frow, Nenonen, & Payne, 2012). راه حل مشتری مداری ـ میزانی که در آن شرکت اصلی بر مشتریان در ارائه راه حلهای مشترک تمرکز میکند ـ نیز از جنبههای مهم پژوهش مدل های کسب و کار محسوب میشود که شبکههای شرکا را در بر میگیرد.
اگرچه مدل های کسب و کار باز به واسطه تعریف ارتباط نزدیک با ایجاد و مدیریت شبکههای خارجی پژوهش را در تعریف پیکر این شبکهها و تاثیر آنها بر عملکرد مدل های کسب و کار باز ناکام میگذارد. درک این روابط همان ارتباط خاص شرکتهای تولیدی است که برای تبدیل شدن به ارائه دهنده راه حل، با چالشهای سازمانی مواجه است. سازندگان ارائه کننده راه حل که صرفا بر محصولات و نیز بستهبندی آنها با خدمات مرتبط با راهحلها تکیه میکنند، به حل مشکلات مشتریان میپردازند (Davies, Brady, & Hobday, 2006; Galbraith, 2002). در این شرکتها استفاده از خدمات ارائه شده از سوی شرکا در شبکه، ابزاری حائز اهمیت در دستیابی به راهحلهای یکپارچه موفقیتآمیز و به نوبه خود، مدل های کسب و کار باز موفق محسوب شده است (Gebauer, Paiola, & Saccani, 2013; Helander & Möller, 2008; Jaakkola & Hakanen, 2013; Martinez, Bastl, Kingston, & Evans, 2010; Windahl & Lakemond, 2006). اگرچه پژوهشگران، شبکههای شرکا را در چارچوب توسعه راه حلهای یکپارچه جدید مورد مطالعه قرار دادهاند (Liu & Hart, 2011; Windahl & Lakemond, 2006)، اما نیازی به سازماندهی شبکه و منطق برای ارائه موفق راهحلها ندارند.
این روند دو پرسش پژوهشی را به ذهن میآورد که قصد داریم در این مقاله بدان پاسخ دهیم: نخست، اینکه چگونه پیکرههای شبکهای مختلف مرتبط با شرکای خدمات، عملکرد مدل های کسب و کار را تحت تاثیر قرار میدهند؟ دوم، نقش مراتب مختلف مشتری مداری مدل های کسب و کار باز در این زمینه چیست؟ ما این سوالات را در چارچوب ارائهدهندگان راه حل به عنوان دورنمای مطلوب مطالعه نمودیم.
برای پاسخ به این سوالات، فرضیه شبکه را ایجاد کردیم که در آن استدلال میشود که شبکهای از روابط شرکتها نتایج مثبت و منفی تولید میکنند (e.g., Lechner, Frankenberger, & Floyd, 2010). تاثیرات مثبت مشتمل بر مزایای اطلاعاتی (Burt, 1992; Granovetter, 1985; Hansen, 1999; Rindfleisch & Moorman, 2001)، انتقال معلومات کارآمد (Reagans & McEvily, 2003; Uzzi, 1996, 1997) و دسترسی به منابع (Gnyawali & Madhavan, 2001) است. در مقابل، اثرات منفی از کاهش مزایای اطلاعاتی (e.g., Uzzi, 1997) و هزینههای مربوط به نگهداشت ارتباطات نگهداری (Burt, 1992) منتج شده است. چنین شبکههایی بر مبنای سه بعد شناخته شده است، رابطهای، ساختاری و شناختی (Lechner et al., 2010; Nahapiet & Ghoshal, 1998; Simsek, Lubatkin, & Floyd, 2003).
نتایج ما نشان می دهد الگوهای جدید برای فرضیۀ موجود است. ما به تاثیر شبکه ها بر عملکرد مدل های کسب و کار مشروط بر سطح مشتری مداری دست یافتیم. یعنی، برای اطمینان از عملکرد، سطوح مختلف مشتری مداری راه حل در مدل کسب و کار مستلزم پیکرهبندیهای مختلف شبکه برای شرکای خدمات است. تحقق این رابطه به مدل کسب و کار باز، ارائهدهنده راه حل و زمینههای شبکهای کمک میکند.