با آغاز دوران مبتنی بر جهانی سازی و رقومی کردن، نگرانی از دستیابی به عملکرد سازمانی بالا در میان چالش های کنونی و در حال ظهور نیز در حال افزایش است. مطالعات مختلفی درباره رابطه بین مدیریت کیفیت جامع (TQM) و عملکرد سازمانی انجام شده است که بیشتر آن ها به روابط مثبت اشاره می کنند (Forker et al., 1997; Brah et al., 2002; Joiner, 2007) هرچند برخی از آن ها روابط منفی را به دست آورده اند (Yeung and Chan, 1998). در حوزه مدیریت عملیات و مدیریت استراتژیک، نیاز به بررسی رابطه بین استراتژی و TQM (و در عین حال بررسی تاثیر هر یک بر عملکرد سازمانی) سابقه زیادی دارد (Schonberger, 1992; Prajogo and Sohal, 2006; Leonard and McAdam, 2001, 2004; Salaheldin, 2009; Jung et al., 2009).
جریان های پژوهشی، نقش TQM را بررسی کرده اند و این فرضیه را تایید کرده اند که می توان TQM را به عنوان منبعی استراتژیک دانست که ارزش اقتصادی ایجاد می کند و مزیت رقابتی پایدار را برای بنگاه فراهم می کند(Powell, 1995). این موضوع بیشتر از طریق ویژگی های ضمنی و قابل تقلید آن محقق می شود تا روش های آن برای بهبود و اندازه گیری فرایند. ارتباط TQM با استراتژی نیز مطالعه شده است. پراجوگو و سوهال (2006) تناسب روش های TQM را در تعدیل رابطه بین استراتژی سازمان و عملکرد سازمان بررسی کرده اند.
ادبیات موضوع، تمایز و رهبری هزینه را به عنوان دو نوع استراتژی تجاری رقابتی نشان می دهند (Porter and Millar, 1985). بحث های متضادی در ارتباط با گرایش استراتژیک وجود دارد که عملکرد با کیفیت را پیش می برد؛ یک گروه از متخصصان معتقدند که کیفیت با استراتژی تمایز متناسب است در حالی که گروه دیگر اعتقاد دارند که کیفیت، ارتباط مثبتی با کاهش هزینه دارد و در نتیجه از استراتژی رهبری هزینه پشتیبانی می کند (Prajogo, 2007). اعتقاد بر این است که TQM را می توان به صورت دو مولفه در نظر گرفت؛ سخت (که نمایانگر ابزارها، وسایل و تکنیک های آن است) و نرم (رهبری و مدیریت منابع انسانی) (Boyne and Walker, 2002; Rahman and Bullock, 2005).
مطالعاتی که رابطه میان TQM، استراتژی و عملکرد را بررسی می کنند معمولاً TQM را به عنوان یک میانجی در رابطه استراتژی- عملکرد نشان می دهند (Ho et al., 2001; Prajogo and Sohal, 2006). یکی از دیدگاه های دیگر درباره این رابطه، دیدگاهی است که معتقد است استراتژی، نقشی تعدیل کننده بین TQM و عملکرد دارد. مطالعات قبلی در مدیریت، مدیریت منابع انسانی و کارآفرینی، نقش تعدیل کننده استراتژی را در محیط های سازمانی بررسی کرده اند. ادلمن و همکاران (2001) نقش تعدیل کننده استراتژی و تاثیر آن را بر عملکرد بنگاه های کوچک بررسی کردند. یافته های آن ها نشان داد که استراتژی های روشن به عنوان تسهیل کننده تاثیر منابع بنگاه بر عملکرد عمل می کنند (Edelman et al., 2001). مطالعات دیگری نیز نقش تعدیل کننده استراتژی را در رابطه بین مدیریت منابع انسانی و عملکرد عملیاتی (Bayo-Moriones and Merino-Diaz de Cerio, 2002))؛ تاثیر محیط بر عملکرد سازمانی (Schul et al., 1995)؛ و رابطه بین توسعه کارآفرینی مدیریت ارشد و عملکرد بنگاه (Wood and Michalisin, 2010) بررسی کردند. در حوزه مدیریت کیفیت، تعداد مطالعاتی که TQM را به عنوان یکی از عوامل تصمیمات استراتژیک بررسی کرده اند اندک است. یکی از معدود پژوهش ها مطالعه اخیر اسکریگ- تنا و همکاران (2011) است که دریافتند TQM یکی از پیشنیازهای انعطاف پذیری استراتژیک است. پیشنهاد ما بررسی این دیدگاه های جایگزین درباره رابطه از طریق بررسی رابطه بین مولفه های سخت و نرم TQM از یک سو و دو نوع استراتژی رقابتی (تمایز و رهبری هزینه) از سوی دیگر است. این مقاله با این هدف به سوالات زیر پاسخ می دهد:
- آیا TQM رابطه استراتژی- عملکرد را تعدیل می کند یا استراتژی، رابطه TQM- عملکرد را تعدیل می کند؟
- آیا این روابط بین TQM سخت و TQM نرم تفاوت دارد؟
- تاثیر نسبی TQM نرم و TQM سخت بر عملکرد عملیاتی چه قدر است؟
پژوهش ما با استفاده از دیدگاه مبتنی بر منبع (RBV) به بنگاه، تصمیم استراتژیک، ابعاد TQM و منابع نظریه اقتضایی این سوالات پژوهشی را بررسی می کند. پاسخ به سوال پژوهشی اول، نشان می دهد که آیا می توان TQM را به عنوان یکی از عوامل تصمیم استراتژیک دانست یا خیر. بررسی دو نقشی که ممکن است TQM در یک سازمان داشته باشد مشابه با رویکرد اسپنسر (1994) است که پراجوگو و سوهال (2004) آن را دنبال کردند. این نویسندگان، TQM را در یک مدل مکانیکی (که بر کیفیت بر مبنای انطباق تاکید می کند) و نیز در یک مدل ارگانیک (پشتیبانی از نوآوری) بررسی کردند. این نویسندگان معتقدند که سازمان های اجرا کننده TQM ممکن است به طور کامل به هیچ یک از این ترکیب ها ایمان نداشته باشند. همین استدلال برای رویکرد ما صادق است. می توان نقش های متفاوت TQM را برای تصمیم گیری و استفاده از استراتژی های رقابتی مختلف و برای دنبال کردن اهداف متفاوت عملکرد سازمانی انتظار داشت. در ارتباط با سوالات دوم و سوم پژوهش، آن ها چند بعدی بودن مفهوم TQM را در نظر می گیرند که تصور می شود ابعاد اجتماعی و فنی (Bou-Llusar et al., 2009) و مولفه های نرم و سخت را در بر می گیرد (Prajogo and Sohal, 2004). مطالعات قبلی که رابطه بین این دو بعد TQM و عملکرد سازمانی را بررسی می کنند نتایجی ترکیبی را ارائه کردند (رحمان و بولاک، 2005). اما در حالی که برخی از مطالعات، رابطه بین TQM و استراتژی را بررسی کردند (Rahman and Bullock, 2005) تعداد بسیار کمی از مطالعات، رابطه بین ابعاد TQM و استراتژی های رقابتی را بررسی کرده اند (Rahman and Bullock, 2005).
این پژوهش به دنبال پاسخ دادن به دو سوال فوق است. اول اینکه بر اساس RBV، ابعاد TQM را در نظر می گیرد (نرم و سخت) و رابطه آن ها را با دو نوع استراتژی رقابتی (تمایز و رهبری هزینه) و نیز رابطه آن ها با عملکرد را بررسی می کند. سپس بر اساس دیدگاه اقتضایی، اثر تعدیل کننده استراتژی و TQM را در رابطه TQM- استراتژی- عملکرد بررسی می کند. ساختار بقیه این مقاله به این شکل است. بخش بعدی، چارچوب نظری و منابعی را ارائه می کند که اساس این مطالعه هستند. سپس از منطق موجود در این منابع برای ایجاد یک مدل ترکیبی از روابط بین ابعاد TQM، تصمیم استراتژی و عملکرد عملیاتی بنگاه استفاده خواهد شد که بر مبنای آن فرضیات قابل آزمون مطرح خواهد شد. در ادامه، درباره متدولوژی به کار گرفته شده برای آزمون روابط فرض شده بحث خواهد شد. پس از آن بخش ارائه و بحث درباره نتایج است. در نهایت، درباره دستاوردهای پژوهش در زمینه منابع گسترده تر بحث می شود و محدودیت های مطالعه و نیز مسیرهای ممکن پژوهش های آتی ارائه خواهد شد.