آیا بحث درباره وجود سوسیالیسم از دورانهای بشر اولیه، بمنزله تحقیر آن است یا تجلیل از آن؟ اگر بپذیریم که سوسیالیسم اصالتش را از دورانهای بشر اولیه نمیگیرد، در این صورت دیگر نمیتوان آن را آخرین راه پیشرفت بشر تلقی کرد.
لغت سوسیالیسم جوان است زیرا فقط در قرن هجدهم پایدار شده و صفت سوسیالیست از آن هم جوانتر است زیرا در سال 1822 در انگلستان، و در 1831 در فرانسه عنوان گردیده است. معنی لغوی آن جامعهگرائی است و از ریشه «سوسیوس» به معنی شریک و همراه مشتقشده ولی باز هم میتوانیم عقبتر برویم و در زبانشناسان ریشه اروپائی آن را به صورت «سکو» بیابیم که بهنظر زبانشناسان ریشه لغت «سوسیته» یا اجتماع، و مبین کسانی است که با هم زندگی میکردهاند. پس جایشگفتی نیست که ریشه سوسیالیسم در جوامع اولیه انسانی وجود داشته باشد. نوعی سلطه مذهبی برآنان داشت. سوسیالیسم غارنشینی از سازمان تقسیمکار بسیار منظمی برخوردار بود و بههرکس طبق ذوق و استعدادش کاری محول میشد. به زنان سبزی کاری و به مردان شکار و صید ماهی و جستجوی مواد معدنی محول شده بود زنان و کودکان به جمعآوری میوه و سبزیهای ریشهدار (مانند پیاز و هویج و چغندر) و احتمالا قارچ و گردو و عسل و تخمپرندگان وحشی میپرداختند. مردان نیز کار جمعآوری هیزم و میوه کاج و سنگ چخماق و ساختن اسلحه و ادوات سنگی دیگر را انجام میدادند و با استخوان و شاخ حیوانات، وسایل تزئینی میساختند. عدهای دیگر به شکار و ماهیگیری مشغول بودند و حیوانات وحشی مانند اسب و گاو و گوزن و آهو و شیر و روباه و پرندگانی مانند کبک و دراج را تعقیب و شکارمیکردند. جمعی دیگر گوشت شکار را قطعه قطعه میکردند و پوست آن را میکندند و با افروختن آتش به تهیه خوراک میپرداختند. سهمهرکس براساس نیازش تعیین میشد نه بر اساس کاری که آنجا میداد، به طوری که حتی اگر کسی موفق به شکار نشده بود، مانند سایرین سهم میگرفت. نگهبان آتش و تهیهکننده سنگ چخماق نیز حق استفاده از عسل و تخممرغ را داشتند. همهچیز، از جمله کار و تولید و مسکن، مشترک و دسته جمعی بود زیرا یک فرد منزوی و تنها که حاضر به تقسیم محصول کارخود یا مبادله آن با دیگران نبود، میتوانست در چنین جامعهای زندگی کند. آیا این سوسیالیسم اجباری نقایصی هم داشت؟ میتوان تصور کرد که کسی که کار جمعآوری میوه را به عهده داشته، بخشی از آن را در خفا میخورده، یا دختری که پوست یک شکارچی نیزه نوکتیز را به خودش اختصاص میداده است. از این زمان بود که مالکیت خصوصی بطور پنهانی و غریزی به وجود آمد و آغاز مالکیت مواد مصرفی قابل نگهداری مانند فندق و بلوط و پوست حیوانات، به مالکیت وسایل تولید مانند نیزه و سلاح انجامید و سرانجام منتهی به سرمایه داری شد. از طرفی، وقتی غار واحد زندگی دستهجمعی بشمار میرفته، احتمالا غار دیگری هم در نزدیکی آن وجود داشته که رقیب و حتی دشمن غار اولی بوده است. معمولا یک غار از وجود غار دیگر بیخبر بوده چه درغیر این صورت هردو غار باهم دشمنی میکردند و به زدو خورد میپرداختند. بدین ترتیب سوسیالیسم به فضای یک غار محدود میشد.
سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات
مقدمه
کلیات
زمین برای همه
وقتی آب و هوا معتدلتر شد، انسانها توانستند از درون این پناهگاههای زیرزمینی خارج شوند و کلبههائی در نور آفتاب بنا کنند. شکار و ماهیگیری جای خود را به طرز زندگی داد و افراد به صورت شبان و کشاورز درآمدند و بهجای تحمل سختیهای طبیعت آنرا مهار کردند و مورد استفاده قرار دادند.
انسانها اهلی کردن حیواناتی مانند سگ و گاو و گوسفند و خوک و گوزن را فرا گرفتند و به دامداری پرداختند، اما گله متعلق به همه افراد خانواده یا قبیله بود. کشتزارها یا اصولا به کسی تعلق نداشت و یا متعلق به همه بود زیرا اراضی بقدری وسیع و پراکنده بود که هیچکس به فکر تصرف و یا کشمکش بر سر آنها نمیافتاد.
در این دوره شبانی، گروههای انسانی دائماً در حال تغییر مکان بودند و بارمههای خود چراگاه های سرسبز تری را جستجو میکرند و در عین حال به شکار و صید ماهی میپرداختند. در آغاز، دامداری فقط نوعی کمک به منابع غذایی آنها بشمار میرفت، ولی بعد که متوجه شدند این کار میتواند آذوقه مرتب برایشان تامین و از کمبود و قحطی جلوگیری کند گوشت دامها را خشک و برای روز مبادا ذخیره میکردند. به این ترتیب رمه و چراگاه به صورت سرمایه درآمد. بتدریج خشک کردن میوه و دانه را همفرا گرفتند و شاید در اثر یک تصادف این دانهها بهصورت بذر روی زمین پاشیده و موجب رویاندن گندم و غلات دیگر شد و انسان را به کشاورزی علاقهمند ساخت. اقتصاد کشاورزی با توجه به وضع اقلیمی و آب و هوا، به موازات اقتصاد شبانی پیشرفت کرد ولی هنوز کشاورزان دائماً در حال تغییر مکان بودند و از اراضی بکر و دست نخورده استفاده میکردند زیرا زمین بکر آنقدر زیاد بود که کسی به فکر کشت و زرغ در زمین های سابق نمیافتاد. اما پس از چندی انسانها برآن شدند که در یک جا سکنی گزیدند ولی محل کشاورزان خود را تغییر بدهند. باین ترتیب درمرکز دایرهای از زمینهای مزروعی مستقر شدند و به زندگی بیابانگردی خود خاتمه دادند. اما این عمل مستلزم تقسیمکار و وضع قواعد و مقررات جدید بود. کشت گندم و جو و ارزن و پنبه د زمینهای بایر و بیشهها به کارگرا قوی و سخت و وسایل خوب وگاوان زورمند نیاز داشت و اینها را فقط اجتماع میتونست فراهم کند. ابزارهای سنگی صیقلی و تراشیده کشاورزان معمولا در کارگاههای کوچک ده ساخته میشد. مثلا سنگ چخماق در دهکده گران پرسینیی واقع در مرکز فرانسه استخراج و به سویس و برتانی و حتی بلژیک حمل و دره رودخانهلوئن واقع در نزدیکی پاریس تیز و صیقلی میشد. بدینسان کارگاههایی که ابزار و ادوات مزبور را میساختند و در اختیار کشاورزان قرار میدادند، خودشان هم در تولیدات اشتراکی عصر حجر سهیم بودند. در این دوران، زمین به همه تعلق داشت و اعتقاد عمومی بر این بود که این ثروت مقدس در اصل از آن خدایان است و افراد بشر فقط حق استفاده و بهرهوری از آن را دارند. کارل مارکس در کتاب نقد اقتصاد سیاسی مینویسد: «دنیا آزمایشگاه و زرادخانه بزرگی است که درآن واحد وسایل کار و مواد اولیه و اقامتگاه اصلی اجتماع را فراهم میآورد.» زمین برای همه است، شاید از آنرو که ثروت مقدسی است که به خدایان و مردگان تعلق دارد و زندگان فقط از ثمره آن برخوردارند. اگر پیشوای مذهبی نماینده خدا باشد، در این صورت زمین از آن جادوگر است و اگر جادوگر در عینحال رئیس قبیله نیز باشد، زمین تعلق به همه افراد قبیله است.
زمینبرای هرکس
این فقط زمین نبود که شیطان مالکیت خصوصی ار از خواب بیدار کرد. این شیطان از دیرباز در سرنوشت انسان ماقبل تاریخ خفته بود. و از وقتی که نشانههای مالکیت در زبان محاوره پدیدار شد، بکار رفت، و همین که کلمات «مال من»، «مالتو» و «مال او» به وجود آمد و غارنشینان به گفتگو درباره «زن من»، «بچهتو»، «پوست خزمن» و «لباس زنتو» پرداختند،آثار مالکیت هویدا شد. اما بدون شک وقتی غارنشینان میگفتند «غارمن»، مقصودشان غاری بود که قبیله بطور دستهجمعی در آن زندگی میکرد. هنگامی که کلبه و چادر جایگزین غارشد، صفت تملیکی معنی وسیعتری پیدا کرد، زیرا آنان با خود میاندیشیند: من که غار را احداث نکردهام، طبیعت در اختیار من قرار داده است، ولی کلبه و چادر را من با دست خودم بنا کردهام و در آن فقط با اعضای خانوادهام زندگی میکنم نه با همه افراد قبیله و اگر جای آن تغییر دهم و در جای دیگری برافرازم، وسایل اصلی آن، یعنی دیرک و طناب و پارچههائی را که من و زن و بچهام تهیه کردهایم، همراه خواهیم برد. پس این چادر به من متعلق دارد. وانگهی حال که من نسبت به این چادر حقوقی مخصوص دارم، چرا به زمینهای اطراف آن کشت و زرع کردهام حقی نداشته باشم؟ در این هنگام احساس مالکیت نسبت به زمین رفته رفته پدیدار شد و به تدریج که انسان در یک محل مستقر میشد، این احساس نیز تشدید مییافت. کلبه و زمین از پدر به فرزند به ارث رسید و به این ترتیب انسان به صورت مالک درآمد و نخستین شکاف در سوسیالیسم اولیه پدید آمد. گذار از اراضی اشترای به اختصاص آسان است. همانطور که قطع درختان جنگل و استفاده از زمینهای آن برای کشت و زرع نیازبهجوانان قوی و برومند دارد، شخمزدن و بذر پاشیدن و دروکردن نیز محتاج نیروی کار است. به این جهت، پس از مدتی اراضی اشتراکی تکه تکه شد و هرکس درسهم خود به کشت و زرع پرداخت و پس از چندسال آن را متعلق به خود داشت و برای فرزندانش به ارث باقی گذاشت. دراین حال چگونه ممکن بود از تبدیل تدریجی اراضی اشتراکی به اختصاص جلوگیرذی کرد؟ شخصی که روی یک قطعه زمین کار کرده است نسبت به آن علاقهمند میشود و آن را ملک طلق خود میداند و زمین هم با دادن محصول خوب به علاقه او پاسخ میگوید. بنابراین، اگرچه زمین اساساً به صورت اشتراکی باقی میماند، وی هرکس خانه و باغچه و زمین اختصاصی خود را داشت و از محصولات آن استفاده میکرد. زمین متعلق به همه بود ولی بین اشخاص تقسیم میشد و با کار و تولید از آن بهرهبرداری میکردند. کارل مارکس که جماعتهای اولیه را بدقت مورد بررسی قرار داده است، در چرکنویس پاسخ به ورازاسولیچ بر این نکته تاکید میورزد که حتی اگر مالکیت زمین قابل شخم اشتراکی باقی بماند، هرکس خانه و زندگی خودش را دارد. مارکس میافزاید: «ثمره بهرهبرداری از زمین متعلق به کسی است که برروی آن کار میکند.» زمین به همه تعلق دارد اما تقسیمشده، چنانچه کار و محصول کار نیز فردی شده است. پس کار، کار است و زمین واحد کار: کاری که یک فرد میتواند طی یک روز آنجا بدهد. در فرانسه قدیم واحد کار روزانه عبارت از مقدار زمینی بود که یک نفر میتوانست طی یک روز شخمبزند وبه آن «ژورنال» میگفتند. در انگلستان و فلاندر Acre بود که از ریشه Ager یعنی مزرعه مشتق شده است. بزودی واحد کار طول و عرض معین پیدا کرد: طول آن به اندازهای بود که یک کشاورز قادر بود با نیروی بازوانش بذر بیفشاند. این مقیاس ها و تعاریف در زمان ادوارد خستوان پادشاه انگلیس (66-1042) به تصویب رسید و در آن کشور به عنوان طول و عرض واحدهای کشاورزی شناخته شد. اما شیارهای هر مزرعه در زیر پای دهقان بوجود میآید، بذر به دست او پاشیده میشود و آثار دست و پای او در همه جا دیده میشود. به همین جهت مزارع به صورت انفرادی درمیآید. این پیروزی مالکیت خصوصی، در کشورهای مختلف به تدریج به شکل زمین و ملک و مزرعه تسجیل شد. درحالیکه مالکیت رودخانهها و جنگل عمومی بود، زمین به کسی تعلق داشت که آن را تصرف و کشت کردهباشد.
در عصر فلزات
وقتی دوران کشف مس و برنز و سپس آهن فرا رسید، سوسیالیسم و مالکیت در تمدنهای نوپا باهم جور بودند. به آسانی نمیتوان آنچه را که در این دروه از اقتصاد سوسیالیستی باقیمانده و آنچه را که اقتصاد لیبرال بوجود آورده بود از هم تفکیک کرد. فقط میتوان حدس زد که سوسیالیسم اولیه بتدریج رو به زوال گذارد و آغوش دنیای جدید به روی شیوههای فردی باز شد. مطمئناً تمدن عصر فلزات هنوز جامعه به همپیوسته را اقتضا میکرد زیرا نه یک فرد و نه یک خانواده به تنهائی قادر به ساختن و حمل و نقل تختهسنگهای عظیمی که از ایرلند و پرتغال در اروپا تا هند و اندونزی در آسیا برای بنای آرامگاه ها و معابد و بناهای یادبود بکار رفته نبود. طبق محاسبهای که شده، حمل یک تخته سنگ نودتنی برروی غلطکهای چوبی درزمین مسطح دست کم به پانصد نفر کارگر نیاز دارد در حالی که در مورد زمینهای پرفراز و نشیب این تعداد کافی به مقصود نیست. برای بنای یک آرامگاه باید هزاران کارگر را بسیج کرد؛ و معلوم نیست برای حرکت دادن بعضی تختهسنگهای ایالت برتانی که 23 متر طول و 350 تن وزن داشته، چه میکردهاند؟
در معادن نیز برای کندن فلزات و استخراج از چاهها و راهروهای زیرزمینی به گروههای متعدد احتیاج بود و مسلماً یک خانواده به تنهایی نمیتوانست چنینکاری انجام بدهد. دست است که جنگ بسیاری از مسائل را حل میکرد و فاتحان اسیران جنگی را به این گونه کارها وا میداشتند، ولی در این مورد هم یک تفاوت عمده بین جوامع سوسیالیست و کاپتالیست وجود داشت. جوامع سوسیالیست میتوانستند فقط از افراد خود به صورت برده استفاده کنند و از آنها بیگاری بکشند، حال آنکه جوامع کاپیتالیست پیشاز دوران مزدوری مجبور بودند از طریق جنگ با سایر قبایل و طوایف و گرفتن اسرای جنگی، بردگان مورد نیازشان را فراهم آورند.
در آستانه جهان باستان
درطول هزارههای عصر دیرینه سنگی انسانها امکان انتخاب بین مالکیت خصوصی و مالکیت اشتراکی را نداشتند. سوسیالیسم آب و هوای معتدلتر شد، آنان به علت شرایط زندگی گوناگون خود، در انتخاب این دوراه تردید ورزدند و غالباً آندو را براساس نیازهای خود با هم ترکیب کردند. حال باید دید در دورانی که تاریخ آغاز شده آیا انسانها واقعاً بطور کامل در انتخاب یکی از این دور راه آزاد بودهاند؟
چه وسوسهانگیز می بود اگر قانونی وجود میداشت که پیروزی فرد یا جمع را مشخص میساخت و چقدر برا ی نویسندگان و مورخان رضایت بخش می بود اگر میتوانستند طبق مفروضات و معلومات خود به نفع این یا آن سیستم نتیجهگیری کنند. همچنین چه خوب بود اگر میشد گفت فلان شرایط جغرافیائی، فلان کوهها، فلان رودخانهها، فلان آب و هوا به سوسیالیسم انجامیدهاند یا برعکس طرز زندگی و شرایط اقلیمی برخی از جوامع مانع از ظهور سوسیالیسم شدهاند.
اما این اظهار نظر هرقدر فریبنده و دلچسب باشد، نادرست و تهی از واقعیت است. نه عامل موثر تاریخ است که هرچه درباره آن بتوان گفت باید اذعان کرد که نه قاعدهای دارد و نه معنائی … بیآنکه بخواهیم منکر استعدادها و عوامل آفریننده وقایع تاریخی شویم، باید بپذیریم که حوادث و تصادفات و وقایع غیر منتظره و پیشبینی نشدنی، نقش مهمی در بوجود آوردن تاریخ دارند و در حقیقت تاریخ به قوانینی که جامعهشناسان برایش وضع کردهاند پوزخند میزند. به همین دلیل بعضی از اقوام بر حسب حوادثی که به ثابت بودنت قوانین طبیعت دهان کجی میکنند، گاه از سوسیالیسم به لیبرالیسم و گاه از لیبرالیسم به سوسیالیسم میگروند. مورد مصر باستان از همین مقوله است که با تغییر هر سلسله امپراطوری و هر فرعون و بدون توجه به اینکه رود نیل همچنان هست و طغیانهایش طی قرون متمادی به یکدیگر شباهت دارد و آفتاب همچنان بر صحرا و دره نیل میتابد، از یک سیستم به سیستم دیگر گرایش مییابد.
رودنیل نظم میطلبد
کشور مصر، نخست، رود نیل است: رودخانهای پربرکت و ضمنا پرتوقع در ماههای تابستان، یعنی از ژوئن تا سپتامبر، بر آب آن افزوده میشود و طغیان آن لایهای با ارزشی همراه میآورد که به دهقان مصری اجازه میدهد در پاییز بذر پاشی و در بهار سال بعد محصول خود را درو کند. مصریهای قدیم به اوزیریس خدای خود میگفتند: « تو نیل، فرزند زمین و آسمان هستی، تو آب پاک یعنی آب سیلابها هستی، خدایان و افراد بشر از برکت تو زندگی میکنند.» اما طغیانهای رود نیل میبایست تحت نظارت و مراقبت قرار بگیرد تا خرابی ببار نیاورد و هرز نرود، زمینهای پست را سیلاب فرا نگیرد و زمینهای مرتفع خشک و بیآب نماند. بنابراین تشکیلاتی لازم بود که به مراقبت آب رودخانه، تراز کردن اراضی، حفر جدولهای آبیاری و تقسیم آب بین مزارع بپردازد. رود نیل قدرت و نظم میطلبد و از این طریق به مصریها شکل و سازمان میدهد. قدرت همان فرعون است و نظم میتواند با یک رژیم سوسیالیستی پیوند خورد. نظم همچنین میتواند از تشکیلاتی مبتنی بر سلسهمراتب پدید آید که مالکیت خصوصی را نفی نمیکند. در واقع مصر، دختر رود نیل، به نظام زندگی جمعی روی آورد و این نظامی بود که طی قرنها متمادی کم و بیش انسجام و استحکام یافت و فقط گاهگاهی در برابر مالکیت فئودالی و خصوصی سر فرود آورد ولی بزودی در چارچوب سوسیالیسم دولتی دوباره قد علم کرد. مصر به برکت وجود رودخانهاش، یا بواسطه طغیانهای آن، رسالتی سوسیالیستی یافت. بهرهبرداری از واحههای کناره نیل، مهار کردن طغیانهای رودخانه که هر زمان میتوانست به فاجعه بینجامد، وایجاد سدها و کانالهای زدهکشی از جمله کار هایی نیست که فقط از عهده افراد یا خانوادههای برآید، بلکه مستلزم یک کار منظم و دستهجمعی است. هرزمان که قدرت مرکزی تضعیف میشد و نظم اجتماعی بهم میخورد امور فوق نیز نظم و ترتیب خود را از دست میداد و یا بکلی رها میشد و هرج و مرج مستولی میگردید.آب رودخانه کشتزارها را نابود میکرد و همه جا را قحطی فرامیگرفت. بعضی از کتیبههای معبد ابوسمبل شاهد این مدعا است که میگوید: «غله نایاب و کشتزار خشک شده، کودک میگرید و جوان نیز از پای درمیآید. قلب پیرمرد اندوهگین است، درهای معابد بسته و محراب زیر پرده گرد و غبار پوشیده است، و زمین و زمان در ماتم غرق است.» اما برعکس، هروقت نظم برقرار بود و افراد با یکدیگر تشریک مساعی و همیاری میکردند، رود نیل، این دشمن خطرناک، به صورت دوست مصریان درمیآمد. درواقع میتوان گفت هوس بازی های رود نیل باعث انسجام جامعه مصری گردید. هرگاه در فصل پر آبی طغیان رودخانه تشدید مییافت، میبایست به سرعت به تحکیم سدها بپردازند و سکنه و دام هایی را که در معرض خطر سیل قرار داشتند به مناطق امن نقل مکان دهند؛ وقتی آب رودخانه کم میشد، میبایست سدها را بگشایند و سعی در گسترش آب داشته باشند؛ و زمانی که آب رودخانه به حداقل میرسید ناچار بودند آن را در حوضچههائی ذخیره کنند. همین که آب رودخانه به بسترش بازمیگشت، دهقان مصری میبایست بیدرنگ به بذرپاشی در زمین های مرطوب و سیاهرنگ که دراثر آفتاب سلهمیبست بپردازد. درهمه این مراحل، کارشناسان کشاورزی کشور، کارها را طبق ضرورت و نیاز تقسیم میکردند. بذر را در انبارها ذخیره و بموقع بین دهقانان توزیع و دستگاههای شخمزنی و خیش و گاوآهن و قلادههای گاو را تعمیر میکردند و در اختیارشان میگذاشتند. یک ضربالمثل قدیمی مصری میگوید:« تا وقتی به پشت کسی شلاق نخورد، اطاعت نخواهد کرد.»
ضرورت های اهرام
بدیهی است تنها رود نیل نبد که مصریها را وادار به کار دستهجمعی و منظم میکرد. استخراج سنگهای معدنی مانند مرمر و خارا و طلا نیز مستلزم کار سازمانی بود. چگونه میشد تکههای بزرگ سنگ را از معابد الاقصر و اسوان، بدون کمک گروههای منظم و متشکل جابجا کرد؟ چگونه ممکن بود در راهروهای زیرزمینی بین رود نیل و بحر احمر صخرهها را کند و تکههای آن را چرخ دستی ریخت و درجای دیگر آنها را خرد کرد و ذرات آنها را شست و از آنها طلا بدست آورد، بدون آنکه کار به صورت زنجیرهای و با روش بسیار دقیق و منظمی تقسیمشده باشد؟
به همین ترتیب، ساختمان بناهای عظیمی مانند اهرام نیز بدون یک سازمان دقیق و منظم غیر ممکن و منظم غیر ممکن بود. در آن زمان مصریها طناب و قرقره و جراثقال و اسب نداشتند و برای ساختن آرامگاه فراعنه میبایست صد هزار کارگر را که سالی چهار بار تعویض میشدند، بسیج کنند. به گفته هرودوت، دهسال صرف ساختمان جادهای شد که تختهسنگهای عظیم را میبایست از کنار رود نیل به محل بنای اهرام برساند، و بیستسال دیگر طول کشید تا اهرام سر به فلک کشید. کارگران مزبور را میبایست از نقاط مختلف گردآورد، آموزش و اسکان داد و تغذیه کرد.
سوسیالیسم فرعونی
در راس تشکیلات دولت مصر، فرعون پسر آفتاب قرار داشت که به عقیده مصریها برخاستن از خواب طلوع آفتاب را به همراه داشت. او ضامن طغیانهای رود نیل، فراوانی محصول، حافظ وحدت بین مصرعلیا و دلتای نیل و برقرار کننده صلح با دنیای خارج بود. جامعه مصریان نیز تحت یک سلسله مراتب منظم که خواست خدایان بود زیر نظر فرعون قرار داشت. هر فرد مصری صرف نظر از شغلی که داشت عملا کارمند و مامور دولت بشمار میرفت. نزدیکان فرعون عبارت بودند از اشراف و اعیان و نجبا و خانواده و دوستان فرعون که از انبار گندم و آشپزخانه شاهی استفاده میکردند. زیردست آنان یک گروه انبوه تکنوکرات و کارمند اداری امور کشور را اداره میکرد، از قبیل: دبیران، آمارگران، معماران، مهندسان آب و کانالکشی، ماموران وصول مالیات، متخصصین کشاورزی و دامداری و ماهیگیری و معادن، سربازان و ماموران انتظامی. روحانیون هم تحت نظارت شخص فرعون انجام میکردند.
سوسیالیسم بطالسه
در دوران بطالسه همه کارمندان علیرتبه دولت مصر یونانی بودند و زبانادرای هم یونانی بود. همچنین بازرگانانی که در بندر آزاد نوکراتیس واقع در دلتا نیل به دادوستد اشتغال داشتند یونانی بودند و مبادله پول را بین خود رایج کردند. معذالک کشور نیل سوسیالیسم خود را مانند سایر آداب و رسوم مصری مجدداً بازیافت. دولت مالکیت اراضی را دوباره بدس آورد و اجاره آن را بین دهقانلن به مزایده گذاشت. تصمیم درباره بذری که باید کاشته شود با مقامات دولتی بود و مهندسان دولتی سطح کشت هر یک از محصولات را اعم از گندم و جو و پنبه ودانههای روغنی، تعیین میکردند. تقسیمبذر بین کشاورزان و استفاده از آن، و مجازات متخلفان و محتکران نیز با مقامات مزبور بود. دهقان مصری مکلف بود محصول خود را در هوای آزاد جمعآوری کند و به معرض تماشای عموم بگذارد و چون دولت راساً اقدام به توزیع بذر کردهبود لذا به آسانی میتوانست آن را کنترل کند. ماموران مالیات سهم دولت را از محصول برمیداشتند و در انبارهای عمومی ذخیره میکردند. ضمناً تولید روغن و شراب در انحصار دولت بود، زیرا دستگاههای روغن کشی و شرابسازی به دولت تعلق داشت و بهای فروش محصولات مزبور نیز از جانب دولت تعیین میشد و حتی توزیع آنها بوسیله تجار حقوقبگیر دولت صورت میگرفت. تولید عسل و آبجو و پرورش خوک و غاز و کبوتر نیز در انحصار دولت بود. آنچه از انحصار دولت بیرون بود، زمینهائی بود که به عنوان پاداش به جنگاوران و پیمانکاران بزرگ و یا به معابد داده میشد. ضمناً دولت انحصار صنایع مادر را در اختیار داشت. کلیه معادن از جمله نمک و قطران برای مومیائی کردن اجساد، و زاج سفید برای ثابت نگاهداشتن رنگها، و همچنین صنایع چرم و پاپیروس و الیاف و ادویه و عطریات در انحصار دولت بود. نمدمالی و رنگرزی هم جزء موسسات دین اسلام به او عرضه شد، بعلت همآهنگی که با طرز فکرش داشت آن بی چونو چرا پذیرفت.
گرایش به مالکیت شخصی در تورات
همین وضع در مورد اموال منقول نیز مشاهده میشود. خیمههای یهودیان به هنگام مهاجرت از مصر، هنوز اشتراکی بود ولی غنائم ابتدا به قبایل و سپس به افراد تعلق داشت. زمانی که یهودیان قبیله مادیانی را شکست دادند، به نص تورات: «هر یک از مردان جنگی غنیمتی برای خود برده بودند» (سفر اعداد، باب 31، آیه 54) و هنگامی که کنعانیان را مغلوب ساختند، غنیمت خود را که عبارت از «یک یا دو دختر برای هر مرد و رخت های رنگارنگ برای سی سرا ـ سردار لشکریان یهود ـ بود» بدست آوردند (سفر داوران، باب 5، آیه 30) غنیمت بردگان و خدمتکاران جای خود را داشت زیرا آنان در حکم اسباب و اثاث خانه بودند چنانکه خزائنی که حضرت موسی به یهوه پیشکش میکند (انگشتری ها و حلقهها، سنجاق سینهها و نقره و برنز، چوب اقاقیا و عقیق و عطریات و روغنهای خوشبو) نیز جزو وسایل خانگی بشمار میآمدند که پیش از آنکه به خداوند پیشکش شود میبایست به فرزندان اسرائیل هبهشود.
- مقاله درمورد سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات
- پروژه دانشجویی سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات
- پایان نامه در مورد سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات
- تحقیق درباره سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات
- مقاله دانشجویی سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات
- سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات در قالب پاياننامه
- پروپوزال در مورد سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات
- گزارش سمینار در مورد سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات
- گزارش کارورزی درباره سوسیالیسم از دوران غارنشینی تا ظهور تورات