در این پژوهش تحلیلی توصیفی به دنبال پاسخ این سوال بودیم که نقش خاندان ابی وقّاص (سعدبن ابی وقّاص، هاشم بن عتبه بن ابی وقّاص و عمربن سعدبن ابی وقّاص) در تاریخ اسلام چه مقدار بوده است؟ به همین منظور بحثی راتحت عنوان چارچوب نظری آوردیم و ضمن آن نظریهی نخبگان را از دانشمندی به نام «پارهتو» مطرح کردیم. این نظریه معتقد بود که در هرجامعهای افرادی هستند که به علل و انگیزههایمتفاوت از موقعیت برجستهای برخوردار میشوند. اینان کسانی هستند که در زندگیمستقیماً یا به طور غیر مستقیم نقش قابل ملاحظهای در حاکمیت ایفا میکنند و از عناوینینظیر وزیر،وکیل، امیر، فرمانده نظامی و انتظامی و امثالهم برخوردار میشوند. به گمان نگارنده این سطور میتوان این نظریه را بر افراد شاخص این خاندان که نامشان گذشت در دورههای مختلف زندگانی آنان منطبق ساخت. زیرا به گمان ما آنان دراز موقعیتهای اجتماعی، سیاسی و نظامیبرخوردار شدند و نقشهایمهمی را در مواقع مختلف ایفا نمودند که آنان را از دیگران متمایز کرد. نقش سعد ابیوقّاص را طی چهار دوره متفاوت مورد بحث و بررسی قرار دادیم. لحظات حساسمقاومت در مکه، دوره حاکمیت پیامبر(ص) در مدینه و نقش نظامی که در راستای اهداف پیامبر(ص) ایفا نمود و همچنین نقشی که در فتوحات دوره خلافت خلفای راشدین خصوصاً در زمان عمر از خود بروز داد و یکی از صحنههای بزرگ سیاسی نظامی تاریخ اسلام یعنی نبرد قادسیه که ورود اعراب به سرزمین بزرگ ایران و نفوذ اندیشه اسلامی را به این منطقه دربرداشت را رقم زد. همچنین در شورای خلافت تمایل وی به عثمان بن عفّان و دادن حق رای خود به عبدالرحمن بن عوف بار دیگر امام علی (ع) را از امامت مسلمین و خلافتپیامبر(ص) دور نمود و با کنارهگیری که به اتفاق چند تن دیگر در دوره خلافتامیرالمومنین علی (ع) از خود نشان داد باعث شدند که حکومت عدل علی(ع) تضعیف شود تاجایی که طلقاء رسول خدا(ص) به خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) طمع ورزیدند و علی (ع) درباره این افراد که به قاعدین معروف شدهاند فرمود: آنها نه حق را یاری دادند و نه باطل راخوار ساختند.
و اما در دوره معاویه به عنوان سلطنت با وی بیعت کرد، گویا زمانی که بیعت میکرد نمیدانست چه بدعت بزرگی را در تاریخ اسلام میگذارد و این حمایت باعث شد، معاویه جری شده و تا آنجا پیش رفت که حکومت را موروثی خاندان خود نموده و برای بیعت گرفتن از مردم جهت یزید اقدام نمود، از آن پس هست که چه بسیار حرامها حلال و خونها به ناحق ریخته نشد، حقوق مردم و مصالح عمومی امت اسلامی پایمال هوای نفسانی خاندان بیامیه گردید. ولی وقتی که معاویه بن ابی سفیان دست بهناسزاگویی علی (ع) برداشت وی به صورت انفعالی شروع کرد به بیان فضائلامیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع) که این مسئله خود حقانیت علی (ع) را نشان میدهد. بههمین خاطر هر انسان عاقل و منصفی بدون هیچ گونه زحمتی این واقعیت را که سعد نقشمهمی را گاه مثبت و گاه منفی ایفا نموده است در خواهد یافت. اما از آنجایی که شخصیت بزرگی مانند سعد خطاهای بزرگی را که پس از پیامبر(ص) در دوره عثمان بن عفان و علی ابن ابیطالب و هنگام بیعت با معاویه انجام داد، در نگاه نگارنده شخصیت منفی ارزیابی میشود. ولی خدمات ایشان در زمان رسول خدا (ص) را نمیشود نادیده گرفت.
نقش برادرزادهاش هاشم در دوره فتوحات شام و عراق نیز غیر قابل انکار است. او در جنگ یرموک چشم خود را از دست داد و به اعور معروف شد و از آنجایی که در جنگ سرعت خاصی داشت به «مرقال» شهرت یافت و در جنگ صفین در عداد مالک اشتر و عماربن یاسر، قوّت قلب امیرالمومنین علی(ع) بود. در این جنگ بود که پرچمدار علی(ع) شد و به فیض عظمای شهادت رسید. گرچه پدر او عتبه از کفار قریش بود و در جنگ احد به صورت پیامبر(ص) آسیب وارد کرد.
امّا نقش عمر فرزند سعد پس از ورود به واقعه کربلا برجسته میشود. فاجعهای که به فرماندهی او رقم خورد و روی تاریخ را سیاه نمود و چنان در دام آل ابی سفیان و آل زیاد گرفتار آمد کهنتوانست از آن نجات یابد و به همراه آل ابی سفیان و آل زیاد سزاوار لعن و نفرین ابدی شد. چیزی که در این نتیجهگیری مهم است دلیل این سقوط است. سعد وقّاص که از مصاحبت رسول خدا(ص) برخوردار بوده و در زمره صحابه رسول خدا(ص) است و عمربن سعد که از تابعین و از فرزندان صحابه رسول خداست گرچه از مسلمانان بوده و ظاهرالصلاحاند اما عمق ایمان آنان آنچنان نبود که تا آخر عمر بر صراط مستقیم و حق و حقیقت، پایدار باقی بمانند.
در واقع میتوان به این نتیجه رسید کهضعف ایمان و روی آوردن به مال و زخارف دنیوی که از دوره خلیفه سوم آغاز شده بود باعث شد آنان را به ورطه انحراف بغلتاند. در حالیکه افرادی مثل سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد، عبدالله بن مسعود، عمار یاسر، مالک اشتر و هاشم بن عتبه بن ابی وقّاص همموقعیتی مثل موقعیت آنان را داشتند امّا هرگز آلوده و گمراه نشدند.