در افراد کور از ابتدا / مادرزادی (EB)، تحریک غیربصری، تمام نقاط قشر اکسیپیتال را فعال می کند که با تحریک بصری در افراد به طور معمول بینا (NS) شناسایی شده اند [گریل-اسپکتور و مالاچ، 2004؛ توتل و همکاران، 1996؛ ون اسن، 2004]. در NS، قشر اِکستراستریات مجاور مخطط و بدون واسطه به طور معمول، حداقل پاسخدهی متقابل معین بجز در تصاویر بصری محرک غیر بصری را نشان می دهد. در مقابل، مناطق مختلف اِکستراستریات شامل چند حسی[1] (ادراکی) هستند و اطلاعات فراهنجاری[2] ، خلاصه شده صرف نظر از روش های ورودی ارائه می کنند [کاتنو و همکاران، 2008، پیِترینی و همکاران، 2004]. در EB، تحریک لمسی تداعی کننده پاسخ در پاسخ مخطط، اِکستراستریات و پاسخ بزرگتر در مناطق اِکستراستریات چندحسی می باشد [برتون و همکاران، 2004، 2006].
فعال سازی متقابل معین در مناطق مخطط و اِکستراستریات لایه های پایین تر در کوری (نابینایی) ، سازماندهی مجدد کارکردی را نشان می دهد [برتون، 2003؛ برتون و مک لارن، 2008؛ پاسکال-لئون و همکاران، 2005]. فعالیت در مناطق اِکستراستریات چند حسی ممکن است توابع فراهنجاری را در افراد کور نشان دهد. با این حال، یک نقش برای هر گونه فعالیت قشر اکسیپیتال در EB با وجود شواهدی از کمک به سواد خط بریل[3] نامشخص است [کوهن و همکاران، 1997، 1999، همیلتون و همکاران، 2000].
یک احتمال این است که فعالیت قشر اکسیپیتال در EB ، از سازگاری های رفتاری به کور بودن پشتیبانی می کند. به عنوان مثال، EB به خصوص به حافظه و حفظ تکمیل توصیفات کلامی تکیه دارد [آمدی و همکاران، 2003]، که منجر به یادآوری ردیفی ماهر از فهرست های واژه می شود[راز و همکاران، 2007]. این فرایندهای شناخت کلامی بلند مدت، همبستگی های مثبت بیشتری را بین مقادیر پاسخ در قشر مخطط چپ و عملکرد شناخت کلامی در مقایسه با خلق فعل فعال می کنند [آمدی و همکاران، 2003 ؛ راز و همکاران، 2005]. علاوه بر این، فعال سازی قشر اکسیپیتال ترجیحی چپ در وظایف معنایی کلامی و شناختی ، تسلط زبان در قشر فرونتال چپ را همزمان می سازد [آمدی و همکاران، 2003].
به همان اندازه مهم برای EB ، حافظه کوتاه مدت فعال (WM) از لامسه و احساسات شنوایی هنگام مرور در محیط است. در افراد NS، WM برای محیط های تجسم، در محلی سازی فضایی بسیار مهم است. به طور مشابه، EB ، از WM فضایی برای اشیاء لمس شده به منظور توسعه تصویر ذهنی از فضای [ویچی ، 1998؛ ویچی و همکاران، 2004] و پارامترهای فضایی پیکربندی و جهت گیری این اشیاء استفاده می کند.
در EB، نسخه لامسه از کار WM فضایی در همان مناطق بصری اِکستراستریات خلفی [بونینو و همکاران، 2008] درگیر در NS با لامسه فضایی و الگوهای WM تصویری مشابه فعال می شود [ریچیاردی و همکاران، 2006]. بنابراین، EB تمایل به نشان دادن استفاده از همان شبکه « where» در سیستم بصری پشتی برای WM فضایی درگیر شده توسط فرد بینا دارد.
هدف اصلی این مطالعه ، تعیین این است که آیا یک کار WM شامل تحریک ارتعاش لمسی انتخابی هر زمینه اکسیپیتال در EB فعال است یا خیر. برای آشکار ساختن مطالعه فرایندهای WM، پارادایم فعلی غیر بصری بوده، و محرک یک بعدی می باشد، و نیاز به هیچ پردازش فضایی لمسی وجود ندارد. علاوه بر این، هیچ رفتار لمسی لازم نمی باشد به خاطر اینکه تحریک منفعل با پارامتر به طور کامل تحت کنترل می باشد. یک کنترل کلیدی برای پارامترهای تحریک یکسان برای WM و وظایف تشخیص حسی مفید می باشد.
در نتیجه، فعال شدن قشر مخطط در EB در طول یک کار ضروری ساده، ممکن است نقش این قشر در لمسی WM را روشن سازد. علاوه بر این، نتایج در مناطق اِکستراستریات چندحسی این موضوع را بررسی می کند که آیا یک کار WM لمسی ساده به طور مشابه توسط EB و NS در مناطق فراهنجاری پردازش شده است یا خیر. موضوع در مناطق چندحسی اِکستراستریات این است که آیا یک کار WM لمسی ساده برای فعال شدن در این مناطق کافی است یا خیر.
هدف ثانویه مشخص نمودن این موضوع است که آیا منطقه جلو مغز و آهیانه ای (تحف)[4] به WM کمک می کنند و توجه به حافظه (بررسی شده در بارچ و اسمیت [2008]، کابیزا و نوبری [2000]، کورتیس و دی اسپوزیتو [2003]، دانکن و اوون [2000] ، جونیدز و همکاران [2008]، و و اگر و اسمیت [2003]) در EB در مقایسه با NS متفاوت می باشد یا خیر.
ما همچنین پردازش حسی از ارتعاشات لمسی را در مناطق حسهای تنی و پیش حرکتی برای تفاوت گروه ممکن بررسی کردیم. تجزیه و تحلیل در این مناطق مختلف به دنبال تعیین اینکه آیا عملکرد توجه بالاتر شناخته شده در EB ممکن است، تفاوت فعالیت بین دو گروه را توضیح دهد. عملکرد بهتر توجه در EB می تواند برای یادآوری بهتر از اشیاء لمسی مورد توجه قرار گیرد ، که ممکن است بیان فیزیولوژی عصبی را وادار به تفاوت های پاسخ در مناطق توجه و حسهای تنی نماید.