کارآفرینی محرک توسعه اقتصادی است. مطالعات متعددی مشخص کرده اند که فعالیت تجاری منبع قوی ای برای رشد اقتصادی و ایجاد شغل است و کارآفرینی تولیدی از لحاظ رفاه اقتصادی بسیار حائز اهمیت است (Zacharakis, Bygrave, & Shepherd, 2000; van Stel, Carree, & Thurik, 2005; Acs, Audretsch, Braunerhjelm, & Carlsson, 2012; Naudé, 2013). بنابراین، جای تعجب نیست که بسیاری از سیاست گذاران به صراحت به دنبال سیاست هایی هستند که هدفشان افزایش میزان کارآفرینی است اگرچه هیچ اجماعی بر مداخلات سیاست وجود ندارد که احتمالا کارآفرینی را در روشی مثبت نه در قالب میزان بلکه با توجه به ویژگی های کارآفرینی تحت تاثیر قرار می دهد (به Acs, Åstebro, Audretsch, & Robinson, 2016 رجوع کنید).
امروزه کارآفرینی عمدتا به عنوان مفهومی جامع در نظر گرفته می شود. از این منظر، رویکرد نظارت کارآفرینی جهانی (GEM) به طور گسترده توسط دانشگاهیان و پژوهشگران مورد استفاده قرار می گیرد. GEM ،کارآفرینی را به عنوان هر تلاشی در تجارت جدید یا ایجاد سرمایه گذاری جدید مانند خود اشتغالی، یک سازمان تجاری جدید یا گسترش تجارتی موجود توسط یک فرد، تیمی از افراد یا تجارت تاسیس شده تعریف می کند (Reynolds, Hay & Camp, 1999). در این زمینه، GEM انگیزه ی تبدیل شدن به یک کارآفرین را تعریف می کند، بین دو نوع کارآفرینی یعنی کارآفرینی فرصت و ضرورت تفاوت ایجاد می کند(Reynolds, Bygrave, Autio, Cox, & Hay, 2002). از سوی دیگر، کارآفرینان فرصت کسانی هستند که تجارتی را به منظور دنبال کردن یک فرصت نه انتخاب اجباری آغاز می کنند. آن ها معمولا تجارت را به این دلیل آغاز می کنند که می خواهند یا پول بیشتری کسب کنند یا مستقل باشند. از سوی دیگر، در کارآفرینی ضرورت، افراد احساس می کنند که مجبور هستند تجارت شان را به دلیل از دست دادن غیرارادی کارشان و کمبود جای خالی آغاز کنند. در نتیجه، تصمیم گرفتن در این مورد که در فعالیت کارآفرینانه درگیرد شوند انتخاب اجباری است، با توجه به اینکه همه ی گزینه های تجارت دیگر یا وجود ندارند یا رضایت بخش نیستند. بنابراین، در حالیکه کارآفرینی فرصت تمایل دارد که با تلاش های نوآورانه به منظور بهره برداری از بازارهای جدید بپردازد، کارآفرینی ضرورت بیشتر همگام با سرمایه گذاری تقلیدی است. در سال های اخیر، نویسندگان متعددی استدلال کرده اند که دو نوع کارآفرینی معمولا در وقف سرمایه انسانی، موفقیت سرمایه گذاری، میزان زنده ماندن، رضایت شغلی و یا تاثیر بر توسعه ی اقتصادی متفاوت است که بر مطلوبیت اولویت کارآفرینی فرصت تاکید می ورزد (برای مثال به Acs & Varga, 2005; Bergmann & Sternberg, 2007; Kautonen & Palmroos, 2010; Block, Kohn, Miller, & Ullrich, 2015 رجوع کنید).
ادبیات پیشینه در مورد کارآفرینی در درجه اول بر ویژگی های سطح فردی کارآفرینان متمرکز است و محیط نهادی و سیاست را دست کم گرفته است. با این وجود، در چند دهه اخیر برخی از نویسندگان نقش نهادها و سیاست ها را برای کارآفرینی موکد ساخته اند. آثار پیشگام North و Baumol بینش های نظری مهمی در مورد توسعه ی کارآفرینانه در محیط های نهادی متفاوت فراهم کرده اند. North (1990) به نهادها به عنوان هنجارها و قوانینی اشاره می کند که جامعه را هدایت می کند، چارچوب روابطی که در آن اتفاق می افتد را هدایت می کند و تطبیق می دهد، که می تواند به عنوان نهادهای غیررسمی (ایده ها، باورها، نگرش ها و ارزش ای افراد) و نهادهای رسمی (قوانین حقوقی و سیاسی، هنجارها و قراردادهای اقتصادی) طبقه بندی شود. او اشاره می کند که کارآفرینان عاملین اصلی تغییر هستند و اینکه سازمان ها مانند شرکت ها که توسط کارآفرینان برپا شده اند، فعالیت ها و استراتژی هایشان را برای تطبیق با فرصت ها و محدودیت های فراهم شده از طریق چارچوب نهادهای رسمی و غیررسمی اقتباس یابند. Baumol (1990) بر این فرض است که افراد کارآفرینانه تلاش هایشان را در جهت های متفاوت هدایت می کنند که این به کیفیت نهادهای اقتصادی، سیاسی و حقوقی غالب بستگی دارد. او بیان می کند که کارآفرینی می تواند خودش را در شکلی تولیدی، بی فایده، و مخرب نشان دهد. کار او قابل توجه است زیرا پیشنهاد می کند که تمرکز سیاست باید بر این باشد که چگونه کیفیت نهادها را برای تشویق کارآفرینان در تغییر مسیر فعالیتشان به سمت فعالیت های تولیدی که رفاه اقتصادی برای جامعه ایجاد می کند متمرکز سازد. در این راستا،Sobel (2008) نظریه Baumol را تایید می کند و اظهار می دارد که نهادهای بهتر هم کارآفرینی تولیدی و همچنین کارآفرینی بی فایده کمتری را دارد. او تاکید می ورزد که بهترین مسیر برای پرورش کارآفرینی از طریق اصلاحات نهادی است که نقش دولت را محدود می سازد یا آن را به حداقل می رساند.
در این زمینه، آزادی اقتصادی که به عنوان نهادها و سیاست های اقتصادگرای بازار درک می شود، ممکن است به عنوان جنبه ی قابل توجهی برای فعالیت کارآفرینانه دیده شود. در حقیقت، ابعاد متفاوت آزادی اقتصادی مانند اندازه ی دولت، ساختار حقوقی و امنیت حقوق مالکیت، پول سالم، آزادی برای تجارت بین المللی ویا تنظیم اعتبار، کار، و تجارت ممکن است شامل شرایط کلیدی ای باشد که ویژگی های کارآفرینی را تعیین می کند. بنابراین، برخی از ابعاد آزادی اقتصادی ممکن است بویژه کارآفرینی فرصت و ضرورت را تحت تاثیر قرار دهد (به Bjørnskov & Foss, 2008; McMullen, Bagby, & Palich, 2008; Díaz-Casero, Díaz-Aunión, Sánchez-Escobedo, Coduras, & Hernández-Mogollón, 2012; Fuentelsaz, González, Maícas, & Montero, 2015 رجوع کنید). کارآفرینی فرصت به شناسایی فرصت تجاری جذاب مرتبط است در حالیکه کارآفرینی ضرورت معمولا بر محیطی دشوارتر با فرصت های محدود تر مرتبط می باشد. از دیدگاه منطقی، می توان استدلال کرد که آزادی اقتصادی بیشتر انعطاف بیشتر و پاداش بالاتری دارد و تجارت جدید ممکن است در پاسخ به فرصت های اقتصادی ایجاد شود در حالی که اگر آزادی اقتصادی کمی وجود داشته باشد ممکن است فرد مجبور به خود اشتغالی شود و مالکیت انحصاری ایجاد کند. افزایش در آزادی اقتصادی ممکن است به لحاظ مفهومی برابر با کاهش در هزینه های معاملاتی بازدارنده فعالیت باشد، اقتصاد پویا را پرورش دهد که مقدار زیادی از آزمون و خطای تجارت در آن اتفاق می افتد. بنابراین، نهادها و سیاست های اقتصادگرای بازار که چارچوب حقوقی و قانونی مناسبی فراهم می کند که ممکن است تصمیم گیری قابل پیش بینی و منطقی را تسهیل بخشد و شناخت و بهره برداری فرصت های کارآفرینانه را بهبود بخشد (Johansson, 2001; Berggren, 2003; Powell & Weber, 2013).
در این مقاله، میزان اهمیت آزادی اقتصادی برای هر دو نوع کارآفرینی تحت فرضیه را مورد بررسی قرار می دهیم که آزادسازی اقتصادی کارآفرینی فرصت را در ازای کارآفرینی ضرورت افزایش می دهد. تحلیل داده های پنل پویا را در دوره های 2001 تا 2012 در کشورهای OECD توسط استفاده از برآورد کننده ی سیستم GMM انجام داده ایم که توسط Arellano و Bover (1995) و Blundell و Bond (1998) گسترش یافت. بدین منظور، از هر دو شاخص فراهم شده توسط GEM (2015) بر کارآفرینی فرصت و ضرورت استفاده می کنیم. به عنوان شاخص های آزادی اقتصادی، شاخص آزادی اقتصادی (EFI)که توسط نهاد Fraser فراهم شده و همینطور پنج حوزه یا ابعادش را فراهم می کند (نهاد Fraser، 2015). سهم ما در این مقاله بر دو قسم است. نخست، شواهد تجربی بر بحث مان در این مورد را می افزاییم که چگونه آزادسازی اقتصادی کارآفرینی فرصت و ضرورت را از طریق تحلیل داده های پانل پویا تحت تاثیر قرار می دهد. نتیجه میگیریم که محیط نهادی و سیاسی نقش قابل توجهی در تعیین هر دو انگیزه ی کارآفرینی دارد. دوما، اثرات نواحی خاص آزادی اقتصادی (اندازه دولت، سیستم حقوقی و حق مالکیت، پول سالم، آزادی برای تبادل بین المللی، تنظیم اعتبار، کار و تجارت) در هر دو کارآفرینی را مورد بررسی قرار می دهیم تا توصیه های سیاسی را به منظور تشویق چارچوب سیاسی و نهادی کارآفرینی با کیفیت بالا در کشورهای OECD فراهم آوریم.
باقی مقاله به شرح زیر است: بخش 2 ادبیات در مورد رابطه بین آزادی اقتصادی و هر دو نوع کارآفرینی را مورد بررسی قرار می دهد. بخش بعدی داده ها و روش ر توصیف می کند. بخش 4 نتایج را ارائه می دهد. در انتها اظهارات خلاصه و نتیجه گیری ارائه می گردد.