خودشناسی و اصطلاحات آن
اصطلاحاتی که برای شناخت خود باید مورد توجه قرار گیرد عبارتند از:
- حیات : عالی ترین محصولی که کارگاه طبیعت تولید میکند ، این پدیده با قطع نظر از ماهیت شگفت انگیزی که دارد ، دارای مختصات عمومی و روشنی است که آن را از سایر اجزاء عالم طبیعت مشخص مینماید. مانند احساس ، لذت و الم ، آماده نمودن محیط برای زیست تولید نسل ، مقاومت در مقابل عوامل مزاحم و .. همه جانداران در این پدیده مشترک میباشند.
- جان : مانند خمیر مایه حیات برای جانداران است ، یا حیات در چهره احساس ملایم و ناملایم جان نامیده میشود.
- خود : عامل مدیریت حیات است که تنظیم روابط حیات را با محیط طبیعی و با سایر موجودات پیرامون خود بعهده میگیرد.
- من : از آن هنگام که خود مورد آگاهی قرار میگیرد و میتواند از “جز خود” تفکیک شود. من و خود باعتبار ابعاد و کیفیات مختلف ، با توصیفات گوناگونی متنوع میگردد ، مانند من اجتماعی ، من برتر ، من طبیعی ، من ایده آل، من مجازی و من حقیقی …
- روان : اصطلاحی است برای آن حقیقت واحد درونی که دارای فعالیتها و خواص و نمودهای مخصوص میباشد که در علوم گوناگون روانی مورد بحث و تحقیق قرار میگیرند.
تفسیر از خود بیگانگی و انواع آن
از خود بیگانگی عبارت از فقدان خود یا بعضی از عناصر خود ، در مجرای تاثر از عوامل ربایندهای که دست به کار میشوند و انسان را از خود بیگانه و محروم میسازند. با نظر به قرار گرفتن خود در مجرای دگرگونیها و مورد آگاهی یا مجهول بودن آن ، هشت معانی مختلفی را برای “از خود بیگانگی” مطرح میگردد.
- الف) جهل و ناآشنایی با خود
متاسفانه “از خود بیگانگی” به این معنا با نظر به عوامل فردی و تربیتها و انگیزههای اجتماعی و محیطی با انواع گوناگونش اکثریت چشمگیر انسانها و در برگرفته است.
هیچ ایده ئولوژی و مکتبی مادامی که نتواند آیینه صیقلی شدهای برای شناساندن خود انسانها به دست بگیرد و سپس بایستی ها و شایستیها خود را عرضه نماید ، کار قابل توجهی انجام نخواهد داد.
- ب) خودباختگی (خود را در دیگران دیدن)
این نوع “از خود بیگانگی” از دو پدیده اساسی ناشی میگردد :
- برون گرایی مفرطی است که جز خود را با امتیازات حیاتی رنگ آمیزی مینماید و در جاذبه آن امتیازات بهر سو کشیده میشود. این کشش موجب طرد شدن خود میگردد. تنها راه چاره این نوع “از خود بیگانگی” اثبات این حقیقت است که هیچ امتیازی در جز خود که برای خود نسبی و موقت است (و بدون رنگ آمیزی با امتیاز مطلق که از مختصات خود میباشد ، امکان پذیر نیست) نبایستی عامل ربوده شدن خود بوده باشد. این موفقیت بسیار بزرگ و سازنده ، در نتیجه ارزیابی واقعی امتیازاتی خواهد بود که نشان مطلق بودن آنها را در برابر خودهای انسانی از پیشانی آن امتیازات محو بسازد. بدست آوردن این موفقیت بزرگ در همه جوامعی که انسان و عظمتهای او در آن شناخته شده است امکان پذیر و قابل بهره برداری میباشد.
- ضعف و ناتوانی خود است که استقلال موجودیت خود را نمیتواند حفظ نماید. این ضعف و ناتوانی ممکن است ناشی از حقارتی باشد که خود را فرا گرفته و آن را از شایستگی استقلال و مدیریت ساقط نموده است. این دو پدیده موجب میشود که آدمی خود خویشتن را در بیرون از خویشتن احساس کند. این احساس حقارت یا خودکم بینی اگر همراه با احساس احتیاج به داشتن خود بوده باشد ، سبب میگردد خویشتن را در دیگران میبیند و خود کم بینی را با امتیازات خود دیگران جبران مینماید.
- ج) انکار خود
پیکار و مبارزه با خود که ناشی از انکار خود میباشد، یکی از موارد نازل از خود بیگانگی است که اگر تعلیم و تربیت های سازنده نتواند این درد را معالجه کند ، هیچ گامی در راه بهبود انسانها برنداشته است.
مگر قانونگذار روان آدمی نگفته است :
“و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم”
و نباشید مانند کسانی که خدا را فراموش کردند و در نتیجه خداوند هم خودهای آنان را مورد فراموشی خودشان قرار داد. انکار آغاز و پایان و هدف هستی عامل همان “از خود بیگانگی” است، که افلاطون آن را “انکار خود” نامیده است.
- د) خود را از دست دادن معاملهای
خود از دست دادن معاملهای غیر از “خود باختگی” و “انکار خود” میباشد. این معنا “از خود بیگانگی” بر مبنای سود جویی و نفع طلبی افراطی استوار شده است. این بیگانگان از خویشتن ، منکر واقعیت خود نیستند و “خود” را هم نمیبازند ، بلکه خود را قابل معامله میدانند ، خود میدهند و سود میگیرند.
آشنا ساختن انسان با خویشتن
انسان بیگانه از خویشتن ، نه تنها از مفهوم عالی انسانیت بدور است بلکه فاقد احساس موجودیت است انسان خود آگاه است و هم جهان آگاه و دوست میدارد از خود و جهان آگاه تر گردد. تکامل و پیشرفت و سعادت او در گروه این دو آگاهی است.
از این دو آگاهی کدام از نظر اهمیت در درجه اول است و کدام در درجه دوم است ؟ داوری درباره این موضوع چندان ساده نیست. برخی بیشتر به خودآگاهی بها میدهند و برخی به جهان آگاهی احتمالا یکی از وجوه اختلاف طرز تفکر شرقی و طرز تفکر غربی در نوع پاسخی است که به این پرسش میدهند ، همچنانکه یکی از وجوه تفاوتهای علم و ایمان در این است که علم وسیله جهان آگاهی و ایمان سرمایه خودآگاهی است. البته علم سعی دارد انسان را همان گونه که به جهان آگاهی میرساند به خود آگاهی نیز برساند.
علم النفس هم چنین وظیفهای بر عهده دارد . اما خودآگاهیهایی که علم میدهد مرده و بیجن است ، شوری در دل ها نمیافکند و نیروهای خفته انسان را بیدار نمیکند ، برخلاف خودآگاهی هایی که از ناحیه دین و مذهب پیدا میشود که با یک ایمان پی ریزی میشود. خودآگاهی ایمانی ، سراسر وجود انسان را مشتمل میسازد.
آن خودآگاهی که خود واقعی انسان را به یادش میآورد غفلت را از او میزداید ، آتش به جانش میافکند او را دردمند و درد آشنا میسازد. کار علوم و فلسفهها نیست. این علوم و فلسفهها احیانا غفلت زا هستند و انسان را از یاد خودش میبرند. از این رو بسا دانشمندان و فیلسوفان بیدرد و سر در آخور و خود ناآگاه و بسا تحصیل ناکردههای خودآگاه دعوت به خودآگاهی و این که خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی ، خدای خویش را فراموش مکن که خودت را فراموش میکنی ، سرلوحه تعلیمات مذهب است.
اهمیت خودشناسی در قرآن کریم
در قرآن اهمیت بسیار زیادی به شناخت و سازندگی خویشتن داده شده است که به برخی از آنها اشاره میگردد :
- سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق . فصلت آیه 53 . (ما بزودی آیات خود را در جهان برونی و جهان درونی آنان نشان خواهیم داد تا حق بودن او برای آنان آشکار شود.)
- ولاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم 7 (و مباشید از آنان که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنانرا دچار خود فراموشی نمود.)
- بل الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره 8 (بلکه انسان به خویشتن بینا است اگر چه پوزشها بیاورد).
- و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون 9 (و در روی زمین آیاتی است برای کسانیکه دارای یقین اند و (آیاتی است) در نفوس خودتان).
- علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم10 (خدا میداند که شما به خود خیانت ورزیدید.)
انسان و خداشناسی
انسان موجودی است دوبعدی یعنی فطرت انسانی هم دارای بعد مثبت است و هم دارای بعد منفی . انسان هم میتواند سیر صعودی پیدا کند و هم سیر نزولی . در نهاد او هم استعداد و گرایش به خیرها و نیکی ها وجود دارد و هم گرایش به شرها و زشتیها . انسان هم نفس لوامه و سرزنش گر دارد که او را به سوی خیرها و فضیلتها هدایت میکند ، و هم نفس اماره دارد که او را به سوی رذایل و زشتیها سوق میدهد. نفس انسانی هم دارای نیروی صلاح است و هم دارای نیروی فساد.
ارزش و مقام انسان
از نظر قرآن کریم انسان موجودی با ارزش و والامقام است. قرآن تا آنجا برای انسان ارزش قایل است که او را جانشین خود بر روی زمین میداند. او را موجودی میداند که فرشتگان او را سجده کردهاند ، همه آسمانها و زمین مسخر اویند و موجودات جهان آفرینش سر تمکین در برابر او فرود آوردهاند. قرآن انسان را چونان مکاتب مادی مطرح نمیسازد. او را موجودی در عرض سایر موجودات به شمار نمیآورد. برای انسان ارزشی بالاتر از همه موجودات جهان آفرینش قایل است. وی را موجودی میداند که حیات او تا ابدیت ادامه دارد. قرآن انسان را موجودی میداند که توانسته بار امانت الهی را که آسمانها و زمین و کوهها از پذیرش آن سر باز زدهاند به دوش گیرد. قرآن انسان را موجودی میداند که خدا او را گرامی داشته و او را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری داده است.
ویژگیهای انسان کامل
انسانی را که قرآن کریم به عنوان یک انسان نمونه و کامل معرفی میکند دارای ویژگیهای فراوانی است که به برخی از آنها اشاره میگردد .
“ایمان به خدا” : اولین نشانه و ویژگی انسان نمونه قرآن ایمان به خداست ، یعنی اعتقاد به این موضوع که جهان را خالقی باشد خدا نام. انسان مومن نه تنها به خدا ایمان دارد ، بلکه به جز او هیچکس و هیچ چیز را قابل ستایش و پرستش نمیداند. تنها سر به آستان او فرود آورده و از او مدد میگیرد. چنین انسانی هیچگاه از رحمت بیپایان الهی ناامید نشده و همواره چشم امید به دریای بیکران فیض او دارد.