مي دانيم كه سخن ادبي و شعري يعني سخني كه از حدّ معمول يك سخن عادي، بالاتر و خيال انگيزتر باشد و حتي از واقعيت به دور باشد. شعر، زيبا سخن گفتن و در پرده سخن گفتن است كه جز با صور خيال ميسّر نمي باشد.
در كتاب صور خيال در شعر فارسي در اين باره چنين آمده است: «از قديمي ترين ادوار شعر فارسي ، خيال به معني تصوير پرهيبت و شبح و سايه و مفاهيم مشابه و نزديك به معاني به كار رفته است.» 1
و كروچه مي گويد: «شعر انسان را به مقام بالاتر كه در وجود اوست، عروج مي دهد باز بيان همين است.» 2
يكي از مباحثي كه به ندرت مورد توجّه منتقدان ما قرار مي گيرد، مسأله عوامل مؤثّر در به وجود آمدن صورت هاي خيال در دوره هاي گوناگون شعر فارسي است، اين كه چه مسأله اي موجب مي شود كه در هر دوره اي پاره اي از عناصر خيال مورد توجّه شاعران فارسي زبان قرار بگيرد و عوامل ديگر كمتر، مي تواند متأثّر از عوامل متعددي باشد. اين عوامل مي توانند بر شيوه تصويرپردازي و نوع بيان، تفكّر شاعران و ساير عناصر شعري، تأثيري شايسته به جا بگذارد.
همه منتقدان در اين باره توافق دارند كه شاعران زبان را به صورت متفاوت به كار مي برند، امّا منتقدان با اين نظر كه همه شاعران به طور يكسان و مانند هم از زبان استفاده مي كنند، موافق نيستند. زيرا كار عمدهء شاعر در شعر، تسلّط بر طبيعت اسـت كه از طـريق ذهن انجام مي پذيرد و شاعر سعي مي كند بين انسان و طبيعت ارتباط برقرار كند و همچنين نگرش شاعر نسبت به جهان با افراد ديگر متفاوت است و متفاوت بودن بيان شاعر با افراد ديگر نيز در همين نكته است.
كار شاعر در تصوير سازي ايجاد و كشف بين پديده ها ست و اين ارتباط هرچه شگفت تر و پنهاني باشد تأثير عميق تر بر مخاطب مي گذارد و از همه مهم تر داشتن جهان بيني در زندگي است كه وجود جهان بيني به تخيّل و تصاوير كمك مي كند.
عوامل مؤثّر در به وجود آمدن تصوير در شعر يك شاعر را مي توان به اين گونه بيان كرد:
- فرهنگ عمومي شاعر، يعني آگاهي او از آنچه در گذشته و حال در محيط دور و نزديك جريان داشته از مسائل تاريخي، اجتماعي و سياسي گرفته تا اطلاعات ديني و اساطيري و علمي و فلسفي.
- فرهنگ شعري او، كه حاصل خوانده ها و شنيده ها ي اوست در زمينه الفاظ و معاني شعر.
از خانه مالداري براي معلّم هديه مي فرستد. ديلمي گفت: مثل سپري است كه پيش پادشاه برند و عاشق گفت به صورت معشوق شباهت دارد.» 1
هر شاعري بر حسب ذوق و فكر خويش منظره اي را كه پيش چشم دارد به چيزي مانند مي كند و تشبيه از محيط زندگي شاعر و تجاربش حكايت مي كند.
عنصرالمعالي در كتاب قابوس نامه در توصيه به فرزندش در موضع شاعري مي گويد: «به وزن و قافيهء تهي قناعت مكن، بي صناعتي و ترتيبي شعر مگو كه شعري ناخوش بود، …؛ امّا اگر خواهي كه سخن تو عالي نماند بيشتر مستعار گوي.» 2
با توجه به مطلب بالا عنصرالمعالي شعر خوب را شعري مي داند كه بر اساس استعاره بنا نهاده شده باشد و به شيوه هاي ديگر تصوير سازي و صور خيال نمي پردازد.
قدما در پرداختن به صور خيال به دو شيوهء نادرست رفتار كرده اند. به اين معني كه يا به صورت ناقص وارد اين بحث شده اند و آن را از ديگر صنايع شعري جدا نكرده اند و يا اينكه تنها به جزئيات تقسيم بندي صور خيال به شيوه علمي كه هيچ سازگاري با شعر ندارد، پرداخته اند.