خواجه شمس الدين محمد حافظ به سال 792 هجري قمري در شيراز كه خاك عنبر آميزش عشق مي روياند وباغهاي سرو سر به فلك كشيده اش صاحبدلان را درس ايستادگي و آزادگي مي داد، ديده به جهان گشود. پدرش كمال الدين از مردم تويسركان يا بهاءالدين از اهالي كوپايه اصفهان و مادرش زني با فضيلت از مردم كازرون بود. در دوران جواني پدرش ملاءعلي جايگاه قدس قدسيان عروج فرمود و سه فرزند و همسر خويش را تنها گذاشت . برادران بر اثر فشار تنگدستي هر يك به دياري رفتند و محمد با مادر تنهاي تنها با بيم و هراس به آينده اي كه داشتند مي انديشيدند تا اينكه مادر محمد فرزند كوچك خود را كه آن روز از اداره اش ناتوان بود ، امور تربيت و تحصيلش را به آشنايي از اهل راز سپرد، از اين زمان فراگيري را در كنار كار و كسب آغاز كرد محمد پس از گذشت زماني كوتاه خود كوشيد كاري مستقل اختيار كند راه زندگي را به تنهايي بپيمايد و با سختيها آشنا شود به همين جهت شاگردي دكان نانوايي را اختيار كرد و به شغل خمير گيري مشغول شد، چون خميرگيران را رسم بود كه از نيمه شب برخيزند و خمير نان صبحگاهي را فراهم آورند، اين سنت براي محمد بسيار فرصت مناسبي بود كه ساعات خاص سحرگاهي را درك كند وارفيوضت آن بهره مند گردد، كه فرموده اند بيداري سحرگاهي مقدمه بيداري باطني و بينش روحاني و حركت ملكوتي و روشنايي معنوي او گرديد ، كه خود پس از طي مراتب معنوي فرموده است:
«هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از يمن دعاي شب و ورد سحري بود»