شناختگی نهاد: گاه نهاد را شناخته (معرفه) می آورند.
1- شناختگی به شناسه: اگر سخنور بخواهد از خود یا شنونده یا دیگری خبر بدهد نهاد را با شناسه، شناخته می گرداند.
الف: نخست کس:
ما بیغمان مستِ دل از دست داده ایم همه از عشق و همنفس جام باده ایم
ب: دوم کس:
تو در عالم نمی گنجی، زخوبی؛ مرا هرگز کجا گُنجی در آغوش؟
گاه شناسه «تو» شنونده ای ویژه و یگانه را نیست؛ هرکس را که روی سخن او با بتواند بود،
در بر می گیرد. در این بیت از جامه ای، هر گمراه فریفته ای را که دل به فریبهای گیتی خوش کرده باشد، برادران تو بیچاره در ثری رفتند
تو همچنان، زسر کبر، بر ثریایی!
پ: دیگر کس: دیگر کس را به شناسه شناخته آورد که شناسه را مرجعی باشد؛ و آن مرجع پیشتر در سخن آورده شده باشد.
الف: هنگامی که مرجع پیش از شناسه آورده شده باشد.
آباد به توست خانه، چون رفتی او روی نهاد سوی ویرانی
ب: هنگامی که مرجع آشکارا پیش از شناسه آورده نشده باشد. در این هنگام واژه ای پیش از شناسه آورده شده است که مرجع نیست. لیک به گونه ای آن را فرایاد می آورد.
رقعنده ذرّه ذرّه هستی، به شوق دوست آن هم نیایشی است که شوق ذوق اوست
پ- گاهی شناسه آورده می شود، بی آنکه پیش از آن مرجعی در سخن یاد شده باشد. این کاربرد شناسه زمانی شدنی و پذیرفتنی است که مرجع نیک آشکار و از پیش دانسته باشد.
بنده را سیر دار و پوشیده؛ چون به کار تو هست کوشیده
جان دهد بنده، چون دهی نانش جان گرامی بود، مرنجانش
رزق بر اهل خانه تنگ مکن! روزی او می دهد؛ تو جنگ مکن
2- شناختگی نهاد به نام: گاه نهاد را به نام (عَلَم) شناخته می آورند.
الف: برای آن که از نهاد آشکارا و بی چند و چون سخن گفته باشند: گاه نهاد را به نام شناخته می آورند؛ تا در آن کمترین خطا و گمانی نماند؛