امروزه که قویاً موضوع تجدید و تعدیل وضعیت سازمانهای دولتی و سازمانهای قوی و غنی نهادهای موجود مطرح است. صرفاً با ایجاد تغییراتی در ساختارهای سازمانی و طراحی نمودارهای جدید تشکیلاتی, به مقصود خود نائل نخواهیم شد. به عبارت دیگر لازمه تجدید سازمان اصولی , صرفاً تغییر ساختار سازمانی نمی باشد بلکه مهمتر از این ایجاد تغییر و تحولات کیفی و کمی در مدیریت و مناسبات انسانی سازمان و تغییر فرهنگ حاکم بر سازمانها و سوق آنها به جهت فرهنگ اسلامی و رعایت اصول اخلاقی می باشد . (1)
به عبارتی باید مدیر با شناخت اصول اخلاقی آنها را در سازمان خود اجرا کند و کارکنان خود را با این اصول آشنا سازد . هدف در مدیریت اخلاقی عبارت است از رشد انسانها طوری که انسانیت جایگاه ویژه خود را در جان انسانها و اجتماعات بیابد . در قلمرو مدیریت چه بسا اتفاق می افتد منافع شخص مدیر , با مصالح مدیریت , تضاد پیدا می کند در این شرایط , نفس خودخواه و آزمند مدیر , فکر و اندیشه او را با منابع خویش همسو می سازد در حالیکه مدیر امین و متعهد نه تنها به دنبال منافع سازمان خود بلکه به دنبال منفعت تمام افراد جامعه است .(2)
مدیریت در میان علوم انسانی رابطه بسیار نزدیکی با فرهنگ دارد , به گونه ای که با اندک تاملی میتوان نقش فرهنگ را در جای جای آن به وضوح مشاهده کرد. به همین دلیل فرهنگهای گوناگون , برای خود مدیریتهای متفاوتی را اقتضاء می کنند ؛ مدیریت ژاپنی , آمریکایی و کره ای , نمونه هایی از این قبیل می باشند که متناسب با فرهنگ خود شکل گرفته اند .
مدیریتی که در کشور ما از دیرباز مورد توجه مجامع علمی و دانشگاهی بوده و همواره بدان توصیه شده, مدیریت از نوع غربی آن است . این امر با توجه به فرهنگ بومی کشور ما , که دین دارای کارکرد اصلی در آن می باشد , چندان منطقی به نظر نمی رسد؛ زیرا آن مدیریت با این فرهنگ سنخیت چندانی ندارد. از این رو نمی توان انتظار داشت تئوریهای موجود مدیریت که آمیخته با فرهنگ غربی است به طور کامل در کشور ما کاربرد داشته باشد و به هیچ وجه صحیح نیست که آن تئوریها را به صورت مطلق و کلی به کشور خود منتقل کرد و با ترجمه ناقص و احیاناً نادرست منابع اصلی و لاتین مدیریت, خود را مصرف کننده و وامدار دیگران دانست و بی هیچ پیدایش و پالایش به کارگیری آن را توسط مدیران توصیه نمود.
با مراجعه به منابع دینی , می توان به گزاره هایی دست یافت که حاوی یک سری دستورالعمل ها و توصیفهای مدیریتی است . این دستورالعمل ها یک سری باید و نبایدهای مدیریتی هستند که مدیران مسلمان , با فراگیری و پایبند عملی به آنها , وظیفه دینی خویش را ادا می کنند.
بنابراین برای اثبات ضرورت مدیریت و اخلاق اسلامی دو راه وجود دارد : یکی ضرورت از راه فرهنگ می باشد , با این توضیح که علم مدیریت به دلیل آمیختگی با فرهنگ غربی , کاملاً پاسخ گوی نیازهای مدیریتی کشورهای اسلامی نیست و با توجه به فرهنگ این کشورها ضرورت دارد تا با پژوهش بر روی شیوه هایی از مدیریت که سنخیت با این فرهنگ دارد , نیازهای موجود را برطرف ساخت .
اما راه دوم اینکه وظیفه مسلمانی اقتضا می کند که در برابر فرامین الهی مطیع بود ؛ با توجه به دستورالعمل های مدیریتی که از سوی مدیران معصوم جامعه اسلامی صادر شده است, ضرورت دارد تا با عمل به آن دستورها و الگو قرار دادن آن معصومان ( ع ) مدیریتی را بکار بگریم که مورد رضایت و خشنودی پروردگار باشد . (3)
مدیریت اخلاقی یعنی شناسایی و الویت بندی ارزشها برای هدایت رفتارها در سازمان(4) , دریک نتیجه گیری می توان اظهار داشت که دین در مواجهه با نظریه های ارائه شده از سوی صاحب نظران مدیریت , نه نفی مطلق را توصیه می کند , و نه تائید کلی را می پذیرد؛ بلکه راه میانه ای را برمی گزیند که حاصل آن طرد برخی از دیدگاههای محدود در ارائه نظرهاست . اسلام دیدگاه محدود مادی حاکم بر تئوریها را در اصول مدیریت و رفتار سازمانی رد می کند و با طرح موضوع دو ساحتی بودن انسان , بر دیدگاه الهی و نقش عوامل معنوی نیز تاکید دارد .
مفهوم مدیریت که از دیرباز در جامعه بشری سابقه داشته و در قرن حاضر به عنوان یک پدیده نو جلوه گر شده است در چند دهه اخیر تحقیقات وسیعی در زمینه های مربوط به آن توسط صاحبنظران به عمل آمد. نظری کلی بر اکثر مکاتب مدیریت در یکصد سال گذشته نشان می دهد که کوشش علمای مدیریت مصروف بهبود کار و نتایج حاصله آن بوده است .
حتی در مکاتبی چون «مکتب روابط انسان» که به ارتباط بین انسانها بیش از هر عاملی اهمیت می دهد, مراد و مقصود , بهره بیشتر و سودجستن بهتر از دستاورد انسان بوده است . بطوریکه هدف اصلی بهره وری از انسان به عنوان یک وسیله برای افزایش سرمایه یا ایجاد کار در جامعه بوده است .
لیکن مبانی نظری و عملی مدیریت از لحاظ بینش اسلامی بر اساس آیات قران کریم و احادیث و سیره معصومین ( ع ) با هدف مکاتب فوق یک فرق اساسی و عمده دارد و آن اهمیت دادن به انسان نه به خاطر بهره وری صرف , بلکه به خاطر شرافت , کرامت و تعالی اوست.
امروزه مدیریت یکی از موضوعات کاربردی و ضروری هر جامعه است ولیکن مدیر و مدیریت , جایگاه مشخص در محیط سازمانی کشورهای در حال توسعه پیدا نکرده و اغلب هم این دو واژه به جا یکدیگر بکار رفته است . مطالعه تاریخ کشورمان نشان می دهد که آنچه امروزه در قالب نظریه های مکاتب مختلف با عناوینی مثل : « اصول اداره امور عمومی , فلسفه و مبانی مدیریت , وظایف مدیر و …» که از غرب به شرق آورده شده و نیز ریشه های بسیاری از نظریه های جدید رهبری , سازمان و مدیریت , از نظام های رهبری و مدیریت ایران باستان گرفته شده است.
با مطالعه تاریخ اسلام و بررسی دقیق آیه های قرآن کریم و مطالعه آثار , کتب و احادیثی که از ائمه معصومین بر جای مانده , در می یابیم که اسلام نه تنها به جنبه های معنوی و روحی , اخلاقیات , فضیلت و تقوای فرد و روابط اخلاقی خالق و مخلوق پرداخته . بلکه تکیه زیادی بر جنبه های مربوط به روابط اجتماعی , اداره امور دنیایی و بالاخص شیوه های رهبری و آیین مملکت داری کرده است . اسلام روح اصیل , فرهنگ اصیل , مکتب اصیل و بالاخره برنامه های اصیلی دارد که از درون مکتب نشات گرفته است .
بدیهی است از آن روز که اصالتهای تاریخی و دینی فراموش شد و مسلمانان پیشرفت خود را در وابستگی و دنباله روی از غرب دانستند , سقوط و عقب گرد آنان نیز شروع شد و امروز برای بازگشت به خویشتن و نجات از وضع فعلی راهی به جز احیای اصالتهای ملی و دینی و مذهبی خویش نداریم , احیای منطق و فرهنگ اسلام و میراث های بزرگ نیکان و ترک وابستگیها به عنوان یک ضرورت ملی و مکتبی احساس می شود.