تغییرات چشمگیر ناشی از پیشرفت های فناورانه در روشی ارایه شده بود که سازمان ها در این روش با مشتریان موجود و آینده تعامل دارند . ظهور فناوری های Web2.0 و محبوبیت فزاینده رسانه اجتماعی شکل مستقیم تر و متقابل ارتباط را پیش بینی می کند که در آنجا کاربران می توانند به راحتی اطلاعات را در اینترنت به اشتراک بگذارند و یکپارچه نمایند ( اکریمی و خامخم 2012 ) . افراد تمایل دارند تا زمان بیشتری را برای سایت های شبکه بندی اجتماعی نسبت به هر نوع دسته دیگر مکان صرف نمایند در حالی که 7 درصد زمان pc کاربران به تنهایی در فیسبوک صرف می گردد ( نیلسن 2012 ) .
سازمان ها با درک و ارزش نهادن محبوبیت رسانه اجتماعی در حال افزایش حضور ایشان در پلتفرم های رسانه اجتماعی چند تایی می باشند ( میچالیدو ، سیاماگکا و کریستیدولیدیس 2011 ) . این که 26 درصد مصرف کنندگان آمریکایی نشان می دهند که می توانند تبلیغات شبکه بندی اجتماعی را بپذیرند واین مبتنی بر اطلاعات پروفایل اشان ( نیلسن 2012 ) و سازگار با سندی می باشد که مزیت چشمگیر دسترسی فزاینده از طریق التزام برند را نمایش می دهد ( لیپسمن ، مود ، ریچ و برویش 2012 ) ، سایت های شبکه بندی اجتماعی به عنوان ابزار بازاریابی حیاتی به حساب می آیند .
تحقیق دانشگاهی تا حد زیادی بر بازاریابی[Marketing] رسانه اجتماعی در بافت های B2C تمرکز کرده بود و سند قابل توجهی را در رابطه با تاثیر چنین پلتفرم هایی در تصمیمات خرید مصرف کننده ( وانگ ، یو و وای 2012 ) ، پتانسیل اشان برای پشتیبانی از برند ها و جمع آوری بازخورد مشتری ( برسلور و اسمیت 2009 ؛ کریستودلیدس 2009 ) یا ارایه داده های تحقیق بازار سودمند و تولید کلمات مصطلح فراهم کرده بود ( تروسوف ، بوکلین و پالوس 2009 ) . علی رغم رابطه فزاینده اشان و ارزش درک شده در 2B2 ( بازار الکترونیکی 2012 ) ، تحقیق در مورد پذیرش و استفاده از کانال های رسانه اجتماعی توسط سازمان های B2B هنوز در مرحله اولیه و همراه با چندین مطالعه ربرای کشف پتانسیل بازاریابی رسانه اجتماعی در محیط های صنعتی می باشد . هر چند در آنجا مطالب کمی در مورد سطوح استفاده ، موانع و سنجه های بازاریابی رسانه اجتماعی در بافت های B2B وجود دارد ( برای مثال جاروینن و همکارانش 2012 ؛ ماچیلیدو و همکارانش 2011 ) ، تعداد کمی در رابطه با فاکتور هایی شناخته شده می باشند که پذیرش رسانه اجتماعی توسط سازمان های B2B را مشخص می سازند . مطالعه در واقع تئوری قبلی و بویژه مدل پذیرش فناوری را برای بررسی پذیرش رسانه اجتماعی توسط شرکت های B2B ترسیم می کند . بنابراین ، مطالعه ما فراتر گام بر می دارد تا مدل پذیرش فناوری را محدود سازد که توسط بن باسات و بارکی (2007) ؛ باگ.زی (2007) ا نتقاد گردید و از تئوری منبع محور برای شناسایی عوامل تعیین کننده اضافی پذیرش رسانه اجتماعی در سازمان های B2B نظیر نوآوری سازمانی و موانع درک شده استفاده می کند . مطالعه ما در سه روش در تئوری نقش ایفا می کند . اولا ، مطالعه یک مدل را برای تشریح پذیرش رسانه اجتماعی و ارزش نهادن فاکتور هایی توسعه داده و تست می کند که سازمان های B2Bرا برای استفاده از رسانه اجتماعی به عنوان بخشی از فعالیت های بازاریابی اشان تشویق می کند . ثانیا ، مطالعه پیشگو هایی جدی پذیرش را فراتر از روال مدل پذیرش فناوری (TAM) شناسایی نموده و از نظر تجربی تست می کند . و ثالثا ، مطالعه یافته های کمیتی را با داده های کیفیتی از مصاحبه های با مدیران بازاریابی B2B و متخصصان رسانه اجتماعی را به صورت مثلث در می آورد و درک از عوامل تعیین کننده اصلی پذیرش را ارتقاء می بخشد .
مقاله با بازنگری ادبیات موجود در مورد رسانه اجتماعی شروع می شود و توسعه مدل پذیرش فناوری [Technology adoption] توسعه یافته را برای شناسایی اجزای تعیین کننده کلیدی پذیرش رسانه اجتماعی تقویت می کند و مدل را توسعه می دهد . روش شناسی به همراه این کار مورد بحث قرار می گیرد و نتایج مطالعه کمیتی ارائه می گردند . مقاله در مورد یافته های اصلی از مطالعه کیفیتی بعدی بحث می کند و با محدودیت های تحقیق و مسیر ها برای تحقیق آینده نتیجه گیری می کند .