در دنیای امروزه هیجانات ، تنش ها ، عصبیت ها و عوامل متعددی از این قبیل حاکم بر زندگی روزمره افراد هستند .
هر کدام از افراد جامعه امروزی در برخورد مستقیم با انواع استرسها و شرایط عصبی قرار دارند .محیط زندگی اجتماعی ، خانواده و هر آنچه فرد با آن در ارتباط است میتواند به عنوان عامل تنش زا جریان زندگی اورا به سمت بحرانها و نگرانی ها سوق دهد .
امروزه تجارب تنش زا ناخواسته عکس العمل افراد را تعیین می کنند . بدین ترتیب که وقتی فردی یک تجربه ناخوشایند و استرس همراه با آن را دریافت می کند واکنش منفی به صورت اضطراب خود کم بینی ، افسردگی و غیره را از خود بروز می دهد . زیرا قدرت برخورد مقابله طبیعی با مشکلات را درنیافته و شاید نمی تواند که دریافت صحیحی از موقعیت خود داشته باشد .
از معضلات جامعه امروزی و شاید از بزرگترین آنها مسائل اضطراب است و افسردگی که هر کدام را به اختصار بیان می داریم .
اضطراب ، دلشوره ، تشویش ، نگرانی ،دلهره ، دلواپسی ، بی قراری ، دل آشوبه و نابسامانی حالاتی هستند که هر انسانی خواه وناخواه آن را تجربه کرده است . می توان با اطمینان گفت که امکان ندارد انسان در این جهان زیسته باشد و تجربه اضطراب را نداشته باشد ( معانه ، 1370).
ممکن است اضطراب را یک نوع درد داخلی دانست که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می گردد و چون بشر دائما به منظور برقراری تعادل کوشش می کند بنابراین می توان گفت که اضطراب یک محرک قوی است .
امکان دارد این محرک مضر باشد واین خود بستگی دارد به درجه ترس و مقدار و خطراتی که متوجه فرد است (شاملو 1369).
در برخی از دیدگاهها گفته می شود که هنگامی احساس اضطراب دست میدهد که فرد با موقعیتی روبرو شود که کنترلی بر آن ندارد بطور کلی کنترل ناپذیر بودن آنچه روی می دهد و احساس درماندگی در برابر آن باعث میشود که فرد در موقعیتی فشار زا قرار گرفته احساس اضطراب نماید .
هر آدمی برای رویارویی با موقعیت فشار زا روش خاص خود را دارد گاهی فرد هیجان را در مدار توجه قرار می دهد وبجای درگیری با مساله اضطراب زا سعی می کند ، به طرق دیگری از اضطراب خود بکاهد ، گاهی خود مساله را در مدار توجه قرار می دهد .
موقعیت اضطراب زا را ارزیابی می کند و سپس دست به کاری می زند تا آن موقعیت را تغییر دهد یا از آن اجتناب نماید .( هیلگارد به 1369)
اگر چه مقدار محدودی اضطراب برای رشد بشر ضروري است ولی مقدار آن نیز باعث اختلال رفتار می شود و اغلب اوقات شخص را مجبور به نشان دادن رفتار نوروتیک یا سایکوتیک می نماید (شاملو ، 1369).