اسم اصلی مولانا محمد جلال الدین است. مولانا و رومی هم نام هائی است که بعداً به او داده شده است. اسم مولانا که به معنی مولا و آقاست در زمان جوانی او هنگامی که در قونیه به تدریس مشغول بود به او داده شده است. اوائل، این اسم از طرف شمس الدین تبریزی و سلطان ولد و کسانی که مولانا را دوست داشتند مورد استفاده قرار گرفته و بعدها به صورت عادت به عنوان سمبلیک به جای اسم اصلی مورد استفاده قرار گرفته است. رومی به معنای آناتولی است شناختن او به عنوان رومی از آنجاییست که وی در قرون گذشته که به کشور آناتولی دیار روم گفته می شد و قونیه هم یکی از ایالت های این کشور بود سال های متمادی زندگی کرد بخش زندگی از عمر خود را در آن دیار سپری کرده و نهایت داشتن آرامگاه او در آن شهر می باشد.
زندگی مولانا
مقدمه
بخشی از تحقیق
محل و تاریخ تولد مولانا
محل تولد شهر بلخ در افغانستان امروزی است که بزرگ ترین مرکز فرهنگی قدیمی ترک هاست. تاریخ تولد او نیز 30 سپتامبر 1207 مصادف با 6 ربیع الاول 604 می باشد.
نسب مولوی
مادرش منسوب به یک خانواده اصیل است. دختر رکن الدین امیر بلخ به نام مومنه خاتون می باشد، جد مادری اش از شاهزادگان ترک خوارزمشاهی است ( به سال 1157 خاقان ترک شرق). پدرش با عنوان سلطان العلما شناخته شده و اسم اصلی او محمد بهاءالدین ولد است، پدربزرگش حسین خطیبی فرزند احمد خطیبی است. به نظر افلاکی حسین خطیبی عالم بزرگی بود که علمش مانند دریا توسعه پیدا کرده بود. شخصیتی مانند رضی الدین نیشابوری که هم شاعری خوش ذوق و از بزرگان علوم دینی به شمار می رود از شاگردان او بود.
شخصیت پدر مولانا یعنی حضرت بهاءالدین ولد
بهاءالدین ولد در سال 1150 میلادی در بلخ متولد شد و با علم معنوی پدر و پدربزرگش رشد کرده و هم چنین از نجم الدین کبری (1221- ؟) کسب فیض نمود. بهاءالدین ولد در تمامی علوم نظیر نداشت. بهاءالدین ولد که علمش مانند دریای بیکران و از علوم ربانی و الهی نشات گرفته بود تنها استادی بود که فتواهای بسیار مشکل دیار خراسان را حل و فصل می نمود. او از اوقاف چیزی نمی گرفت و حقوقی که از خزینه ی دولت به او اختصاص داده شده بود امرار معاش می کرد. باتوجه به اتفاق نظر در مورد روایات و منابع، عالمان و مفتی های اعظم آن دوران با اشاره معنوی حضرت محمد (ص) عنوان سلطان العلماء رابه بهاءالدین ولد داده اند و از این زمان به بعد به جای بهاءالدین ولد از عنوان سلطان العلماء استفاده شده است. دادن این عنوا را با عادات ترک ها هم می توان تشریح کرد. ترک ها هیچ وقت راضی نبودند که افراد و اشخاص دارای قابلیت بالا و صاحبان فضیلت بدون شناخته شدن فراموش شده و از میان بروند. برای این که این گونه افراد در نظر مردم متشخص شوند و برای این که مردم را برای فراگیری علم و عرفان متمایل کنند به این اشخاص لقب وعنوانی که مناسب شان آنان بود می دادند. این رسم و عادت دلیل روشنی است که ترک ها نسبت به علم و فضیلت احترام خاصی قائلند. حتی به موجب رسوم و عادات مجبورند روی امضاها از این عناوین استفاده نمایند.
خروج مولانا همراه پدرش از بلخ و ورودشان به قونیه
در اصل فخرالدین رازی به اهل تصوف با نظر مناسبی نگاه نمی کرد و احترام و حرمت مردم به بهاءالدین ولد در حد و اندازه خوارزمشاه را نمی توانست تحمل کند و از موضع گیری حضرت بهاءالدین بر علیه خودش ناراحت بود و او این مسائل را به خوارزمشاه خبر داد. قلب شیخ بهاءالدین از خوارزمشاه شکست و تصمیم گرفت که بلخ را ترک کند.اما محققین علت خروج بهاءالدین ولد از بلخ را استیلای مغول نشان می دهند. سلطان العلماء افراد خانواده و دوستانش در تاریخ 1213-1212 بلخ را ترک کردند. سلطان العلماء قبل ازترک بلخ نیت کرده بود تا به حج مشرف شود. او به نیشابور رفته به کاروان حج ملحق شد در نزدیکی بغداد به محافظانی که از او پرسیدند که از کدام قوم هستی. از کجا می آیی و به کجا می روی، سلطان العلماء این جواب معنی دار را به آنان داد: «از خدا آمدیم و به خدا می رویم و غیر از خدا هیچ کس قدرت و نیرو ندارد.
متصوفینی که در راه کوچ به حضرت مولانا توجه و علاقه نشان دادند
حضرت شیخ عطار: بهاءالدین ولد بعد از آن که بلخ را ترک و به سوی بغداد به راه افتاد، زمانی که به نیشابور رسید شیخ فریدالدین عطار (1230؛1221-1119) به ملاقاتش آمد و این دو با هم صحبت کردند. در حین صحبت، شیخ عطار کمال و معرفت را در پیشانی مولوی دید. و اثر معروف اسرارنامه خود را به او هدیه کرد. و به پدرش بهاءالدین ولد هم گفت: «زمانی نخواهد گذشت که این فرزند تو تشنگان علم و ادب را در عالم سیراب خواهد نمود»
ازدواج حضرت مولانا
زمانی که مولانا در تاریخ 1225 در کارامان اقامت داشت طبق فرموده پدر با دختر شخصیت اصیل، استاد سمرقندی شرف الدین لالا که خوی و اخلاق و رویی زیبا به نام گوهربانو ازدواج کرد. مولانا زمان ازدواج هجده سال داشت.
تفسیر و تعبیر حضرت مولانا در مورد مسکن گزیدن او در قونیه : «حق تعالی درمورد مردم آناتولی عنایت بزرگی دارد. و با دعای حضرت صدیق اکبر نیز این مردم لایق لطف و مرحمت تمامی امت است. بهترین کشور هم کشور آناتولی است. فقط انسان های این کشور از عالم عشق خداوندی که صاحب اصلی ملک و ملکوت می باشند از ذوق درونی بسیار بی خبرند. خداوند که خالق حقیقی علل می باش لطف بسیار خوشی نمود از عالم بی علت یک عللی خلق کرده و ما را از کشور خراسان به ولایت آناتولی کشیده و آورده است.
سیاحت حضرت مولانا به بیرون از قونیه
رفتن او به حلب و شام: مولانا برای غوطه ور شدن در عمق علوم با اذن سید برهان الدین به حلب رفت. در مدرسه حلاویه از کمال الدین فرزند آدیم که در علوم فقه، تفسیر و اصول استاد مسلم بود درس آموخت، مولانا بعد از اتمام تحصیل در حلب به شام رفت. او برای تحقیقات و بررسی علمی چهارسال در شامل ماند در مدتی که در آنجا بود با عالمان شام آشنا شده و با آنها صحبت کرد.
ملاقات لحظه ای او با حضرت شمس تبریزی در شام
با توجه به گفته های افلاکی مولانان در شام با شمس الدین تبریزی ملاقات کرده اما این ملاقات مدت بسیار کوتاهی طول کشیده است. شمس الدین تبریزی یک روز در بین مردم دست مولانا را گرفته می بوسد و خطاب به او می گوید: «ای صراف دنیا مرا دریاب و در همین حال غیب می شود. از تاریخ این ملاقات لحظه ای هشت سال می گذرد وتقریباً بعد از 8 سال شمس به قونیه آمده و با مولانا بطور کامل همدم و هم صحبت می شود.
ملاقات های مولانا با شمس
نهایتاً مولانا و شمس، این دو قابل، دو نور، دو روح با همدیگر ملاقات کردند. در این زمان شمس شصت و مولانا سی و هشت سال داشت. این دو عاشق الهی مدتی تنها در گوشه ای ماوا گزیده و خود را تماماً به حق تعالی سپرده و به عبادت او پرداختند و همچنین به صحبت هایی پرداختند که از منبع الهی الهام می گرفت. سلطان ولد می گوید: «شمس بدون فوت وقت به مولانا رسید و حالات معشوق بودن خود را برای وی بیان کرد. بدین وسیله او از سر متعالی به تعالی رسید. شمس مولانا را به عالمی دعوت کرد که انسان از آن متعجب است، آنگونه عالمی که نه ترک دید و نه عرب» رسیدن حضرت مولانا به مرتبه معشوق: سلطان ولد در این مورد چنین می گوید: «کسانی در عالم به درجاتی رسیده اند و یک درجه بالاتر از آن وجود دارد و آنهم ایستگاه معشوقیت است. در مورد این ایستگاه معشوقیت خبری به عالم نیامده است. احوال کسانی را که در این ایستگاه قرار دارند هیچ گوشی نشنیده است. شمس الدین تبریزی ظهور کرده و مولانا جلال الدین را ازدرجه عاشقی و وصل به مرتبه معشوقیت که تا این زمان کسی نشنیده رسانده است. اساساً مولانا در ازل مروارید دریای معشوقیت بود. هر چیزی می گردد و به اصل خود می رسد»
شمه ای در مورد حضرت مولانا با شمس تبریزی
مولانا زمانی که در قونیه با شمس ملاقات کرد شخصیتی بود که تماماً به کمال رسیده بود. شمس برای مولانا یک آینه شد. مولانا عاشق زیبایی بی نظیر خود شد که آن را در آئینه شمس دید. به تعبیر دیگر مولانا عشق قلبی خود به خدا را در شمس منعکس کرد. حب و عشق مولانا نسبت به شمس معیار عشق او به خداست. چون که مولانا تجلی های درخشان جمال خدا را در شمس می دید. مولانا گلی بود که در حال باز شدن بود شمس نسیمی برای او شد. مولانا شراب یک عشق بود، شمس برای او یک جام شد. مولانا فطرتاً بزرگ بود، شمس تغییراتی از نظر نشود را بوجود آورد. سخن در مورد شمس با مولانا تمام شدنی نیست. به عنوان آخرین سخن این گونه بگوییم، شمس مولانا را آتش زد، اما در مقابلش چنان آتشفشانی بپا خواست که خود نیز در شعله های آن سوخت.
رفتن و جدا شدن شمس تبریزی از قونیه
مولانا در حسرت دیدار و ملاقات با شمس بود. نهایت با او ملاقات می کند، غرق در انوار شمس می شود. وارد عالم دیگری می شود، در جاذبه شمس می سوزد و می چرخد، با عشق الهی از خود بی خود شده رقص سماع می کند. کسانی که از فهم و درک سر مقدس صحبت های این دو دوست الهی عاجز می مانند پس و پیش صحبت کردن را شروع می کنند. در نتیجه شمس، ناراحت شد و علیرغم خواهش و تمناهای مولانا از قونیه به شام می رود (14 مارس 1246 پنجشنبه)
غیب شدن حضرت شمس تبریزی
همه مردم از بازگشت شمس به قونیه خوشحال شدند. مولانا هم از حسرت وناراحتی نجات یافت. بخاطر رجعت شمس میهمانی هائی ترتیب داد. مجالس رقص سماع ترتیب داده شد. فقط این روزهائی که با آرامش، دوستی و محبت می گذشت زیاد دوام نداشت، غیبت ها و وضعیت های ناراحت کننده دوباره شروع شد. شمس فهمید که قلب مردم غیبت گوی بدبخت پُر از کین شده، از قلب هایشان پرواز کرده و رفته و عقل هایشان اسیر نفس شان شده است. و متوجه این موضوع شد که در تلاش اند تا او را از میان بردارند، شمس به سلطان ولد چنین گفت: دیدی که در گمراهی باز هم متحد شدند. آنها می خواهند مرا از حضور مولانا، که در نشان دادن راه صحیح و در دانش نظیر ندارد جدا ساخته و دور کنند و در عین حال مورد محبت دوستی هم قرار گیرند. این دفعه چنان خواهم رفت که هیچ کس نداند که کجا هستم، از پی من گشتن عاجز خواهند شد.
رفتن مولانا در پی شمس و برای پیدا کردن او به شام
مولانا در پی شمس بسیار گشت. برای جدائی او شعرهائی سرود که قلب ها را آتش زد، برای پیدا کردن او دو بار به شام رفت، ولی باز هم او را نیافت. تاریخ های این دوسفر آخر بطور قطع معلوم نیست. به احتمال زیاد بین سال های 1250 -1248 بوده است. به گفته سلطان ولد مولانا در شام شمس تبریزی را نظر صورت نیافت اما از جهت معنی او را در خود یافت. شمس را مانند ماه که در هستی خود هویدا بود در خودش دید و چنین گفت: «از نظر جسم از او جدا هستم اما هردوی ، بدون جسم و بدن یک نور هستیم. ای کسی که می گردی: می خواهی او را ببین، می خواهی مرا ، من او هستم و آن هم من»
رقص سماع کردن حضرت مولانا با وجد
آشنائی شیخ صلاح الدین با مولانا از تاریخی شروع می شود که او تحت تربیت معنوی شیخ برهان الدین در آمد. ولی حادثه ای که در زیر می خوانید باعث شد که شیخ صلاح الدین از همه ی علاقات و محبت های خود منصرف شد، از نظر معنی به مولانا به پیوندد و تمامی اوقات خود را به شنیدن سخنان او منحصر کند. مولانا یک روز در حال گذر از مقابل مغازه ی زرگری شیخ صلاح الدین واقع در بازار زرگرها ست. او صداهائی که شیخ صلاح الدین و شاگردانش از زدن چکش به طلاها برای تولید ورق طلا ایجاد می شود را می شنود. مولانا به سوی این آهنگ خوش جذب و گرایش پیدا می کند. (از نظر معنی از جانب خداوند کشیده شده اراده ی خود را از دست می دهد) و با وجد (از خود بی خود شده به عشق الهی فرو می رود) شروع به رقص سماع می کند. شیخ صلاح الدین می بیند که مولانا در بیرون در حال رقص سماع است و وقتی که می فهمد او با ریتم آهنگ ضربه های چکش سماع می کند به خرد و خراب شدن ورق طلا فکر نکرده، به شاگردانش امر می کند که به زدن ضربه روی ورق طلا ادامه دهند و خود نیز بلافاصله به بیرون رفته به پاهای مولانا می افتد.
نوشته شدن مثنوی
افلاکی در شرح چگونگی نوشته شدن و به اتمام رسیدن آن چنین می گوید: «حضرت مولانا با جاذبه چلبی حسام الدین هنگام رقص سماع در بین امواج هیجان ها، هنگام نشستن در حمام، در حال ایستاده، سکون و در حال حرکت دائماً به سرودن مثنوی ادامه داد. گاهی اوقات چنان می شد که از هنگام غروب شروع و تا روشنائی صبح پی در پی می سرود و این سروده ها نوشته می شد. چلبی حسام الدین هم این سروده ها را می نوشت و همه ی آن را بعد از نوشتن برای مولانا با صدای بلند می خواند. بعد از اتمام جلد چلبی ابیات را دوباره بازبینی کرده تصحیح لازم را انجام می داد و آن را دوباره می خواند.» بدین ترتیب کار نوشتن مثنوی با دقت تمام در بین سال های 1261-1259 شروع شده و بین سال های 1268-1264 به اتمام رسید.
ارتحال حضرت مولانا به عالم باقی
مولانا همراه چلبی حسام الدین به مدت پانزده سال تمام اوقات زیبا داشته، همدم و هم صحبت بوده و صفا کرده است. او در ظرف این مدت دور از فتنه و حمله بدبختان و بیچارگان، با آرامش و سرور زندگی زندگی کرد. دوستانش پروانه نور جمال او شده بودند. مولانا دیگر فهمیده بود که روزهای آخر عمرش را می گذراند، او در حسرت پیوستن به جمال عالم ابدی بود. در یک لحظه بیمار و در رختخوابش بستری شد. زمانی که بیمار شدن او در قونیه پخش شد، اهالی برای شفایاو دست به دعا برداشته برای عیادت و بدست آوردن دل و دعایش می آمدند. در این حال شیخ صدرالدین (1274-؟) همراه با شاگردانش به عیادت مولانا آمد و ناراحتی خود را از بیماری مولانا بیان نموده و گفت: «خداوند هر چه زودتر به شما شفا دهد. بیماری در آخرت سبب متعالی شدن درجات شماست. شما جان عالم هستید، انشاءالله هر چه زودتر صحت و سلامتی را بدست می آورید» مولانا درجواب شیخ گفت: «بعد از این خداوند به شماها شفا دهد. آیا نمی خواهید که عاشق به معشوق و نور به نور به پیوندد؟» شیخ صدرالدین و همراهان به گریه افتاده و منزل مولانا را ترک کردند. مولانا به دوستان و افراد خانواده می گفت که از کوچ من از دنیا ناراحت نباشید. اما آنان حاضر به قبول این جدائی نبودند و گریه و زاری می کردند. همسر مولانا خطاب به وی چنین گفت: «ای نور عالم، این جان آدم! می خواهی ما را ترک کنی و به کجا بروی؟ او با چشم گریان چنین ادامه داد: تو سیصد و یا چهارصد سال عمر لازم داشتی تا خداوندگار دنیا را از حقیقت و معانی پر می کرد. مولانا درجواب او گفت: « چرا؟ چرا؟ ما نه فرعون هستیم و نه نمرود، ما با عالم خاکی چکار داریم؟ ثبات و آرامش برای ما در این عالم خاکی چگونه بوجود می آید؟ من برای بهره و فایده برای انسان ها در زندان دنیا مانده ام و گرنه زندان کجا و من کجا؟
وصیت حضرت مولانا
«شما را وصیت می کنم که در نهان و آشکارا از خداوند بترسید، در خوردن و خوابیدن و حرف زدن افراط نکنید، از گناهان بپرهیزید، روزه بگیرید و به نماز خواندن ادامه دهید، پرهیز از شهوت را دائماً مد نظر قرار دهید. صبرو ایستادگی و مقاومت در برابر آزار و اذیت مردم پیشه کنید. از هم نشینی با افراد ذیل و سفیل و عوام دوری کنید، همواره با اشخاص صاحب کرامت و معرف و صالح نشست و برخاست کنید. افراد خیر و نیکوکاری کسانی هستند که به انسان ها یاری رسانده و مساعدت کنند. سخن نیکو هم سخنی است که کوتاه و ناب باشد. حمد و ستایش مخصوص خدای یگانه است. سلام بر اهل توحیددل»
مراسم تشییع جنازه حضرت مولانا
چه مسلمان، چه کوچک، چه بزرگ تمامی اهل قونیه در مراسم تشییع جنازه مولانا شرکت کردند. مسلمان ها با چوب و وسائل دیگر سعی در دور کردن و دفع کردن غیر مسلمان ها از این مراسم را داشتند و به آنها چنین می گفتند: «این مراسم چه ارتباطی با شما دارد؟ این مولانا سلطان دین و مال ماست. امام ماست» آنها نیز در جواب مسلمان ها چنین می گفتند: « حقیقت موسی و تمامی پیامبران را از سخنان او فهمیده و یاد گرفتیم. خلق و خوی و حرکات پیامبران پیامبران کامل خود را که در کتاب هایمان خوانده ایم در او دیدیم. اگر شماها محب و مرید او هستید ما هم دوستدار او هستیم.» ذات و فطرت مولانا خورشید حقایق است که بر روی انسان ها می درخشد و خوبی ها و جوان مرد بودن را به آنها می آموزد. تمام دنیا خورشید را دوست دارد. تمام خانه ها با نور او روشن می شود. مولانا مثل نان است . کسی نمی تواند نسبت به نان بی احتیاج باشد. آیا گرسنه ای را دیده اید که از نان فرار کند؟
گنبد سبز برای حضرت مولانا
آرامگاه مولانا که گنبد سبز نام دارد به همت فرزندش سلطان ولد و آلام الدین قیصر و با کمک گرجی خاتون (دختر سلطان غیاث الدین کیخسرو دوم) همسر امیر پروانه در زمان چلبی حسام الدین ساخته شد. معمار آرامگاه بدرالدین تبریزی است هنرمندی به نام عبدالواحد فرزند سلیم (سلیم اوغلو) نیز روی قبر مولانا، صندوقه فراری که به عنوان شاه اثر منبت کاری دوران سلجوقی مورد قبول قرار گرفته از چوب گردو ساخته شده است. امروزه این صندوقه روی قبر سلطان العلماء بهاءالدین ولد قرار دارد.
نگرش مولانا به مرگ و قبر
«زمانی که روز مرگم تابوتم شروع به راه رفتن کرد، گمان نکن که غم دنیا دارم و برای جدائی از دنیا غم و غصه می خورم. این گونه شبهات را در خود راه نده، برایم گریه نکن، حیف و افسوس نگو.اگر به دام شیطان بیفتم آن زمان وقت حیف و افسوس گفتن است. وقتی که جنازه ام را دیدی جدائی، جدائی مگو. همان وقت زمان ملاقات من است. زمانی که مرا داخل قبر گذاشتید، الوداع ، الوداع نگو، زیرا که قبر پرده جمعیت جنات است. غروب را دیدی طلوع را هم مشاهده کن. بدون غروب کردن در ماه و خورشید چه ضرر و زیان می آید؟ تو غروب را می بینی اما آن طلوع است. قبر به مثل زندان دیده می شود، اما نجات جان است. کدام بذری در زمین پاشیده شد ولی سبز نگردید؟ برای چه از بذر انسان به شک و گمان می افتی؟ کدام سطل به چاه برده شد ولی پر از آب بیرون نیامد؟ اگر دهانت را به این طرف بستی به آن طرف باز کن. زیرا که هیاهوی تو در فضای عالم بی مکانی است.»
هدف در تصوف حضرت مولانا
هدف در تصوف مولانا بندگی و فناست. پس پادشاهی حقیقی، رسیدن به مقام حقیقی هستی است. «در اصل آن خداوند تبارک و تعالی است که صاحب ملک و سلطنت است. و به کسانی که به او سر تعظیم فرود می آورند در دنیائی که از خاک آفریده صدها ملک، صدها سلطنت احسان می کند. فقط یک سجده در حضور خداوند برای تو خوش تر و شیرین تر از دویست دولت و سلطنت است. من نه مال می خواهم، نه ملک، نه دولت و نه سلطنت. به من آن دولت سجده را احسان کنی کافیست می گویی و شروع به گریه و زاری می کنی…» آن چیزی که تو به او تخت شاهی می گوی دامی است که از تخته درست شده است. جائی که رویش قرار گرفتی فکر کردی که پنج گوشه است اما، دم در مانده ای. تو آن پادشاهی امانتی را به خدا بده تا خدا پادشاهی حقیقی را که همه کس آن را قبول دارد به تو بدهد.» «زمانی که فنا نشوی کسی را برای رسیدن به آرامش متعالی راهی نیست.» «کسی که دم در قرار دارد اگر دم از من و ما بزند از دم در رانده می شود، در مقام «لا» می گردد و می ماند.» «اگر کسی از منیت نجات پیدا کند تمام منیت ها مال او می شود. از این که با خود دوست نیست برای هر کسی دوست می شود. اگر فنا شوی تو را به مقام هستی می برد.»
وابستگی مولانا به اصول و ارکان اسلامی و حضرت محمد (ص)
مولانا بی شک و تردید کسی است که در نزد خدا از همه کس بخشنده تر، خداترس تر و بی گناه تر است. مولانا شخصیتی است صاحب تقوی حقیقی که اصول و احکام قرآن را با توجه به درک معنی حقیقی آیات شریفه قرآن رعایت و از چیزهائی که خداوند آنها را نهی نموده پرهیز و نفس خود را از لذایذ دنیوی تزکیه کرده و از راه هائی که مانع تکامل و رشد انسان بوده دوری جسته و خلاصه از همه اموری که باعث دوری خود با خدا می شده پرهیز نموده است.
منحرف نشدن حضرت مولانا از اصول اسلامی
مولانا بعد از ملاقات کردن با شمس تبریزی وارد عالم معنائی شد که محیط از هضم و درک آن عاجز ماند. او با تمام وجد (از خود بی خود و غرق در عشق الهی گشته) و در حالت بی خبری از دنیا و غرق در عالم معنا حتی یک لحظه از اساس دین قدمی به خارج ننهاده است.
درک عبادت در مولانا: او در مثنوی فرموده است که: «به خدای سبحان سجده کن تا از نزدیکان او باشی. سجده ی بدن های ما سبب نزدیکی روح مان به خداست» او حب خدا را فقط به عنوان فکر و معنا قبول ندارد، بلکه عبادت های واجب بر خود را با عشق به انجام می رساند. افلاکی چنین نقل می کند: مولانا وقتی که صدای اذان محمدی را می شنید با دستان خود به زانوهایش فشار می داد، با آن هیبتی که داشت بپا می خواست و چنین می گفت: «ای روشنی بخش جان ها نام تو تا ابدیت بماند» این جمله را سه بار تکرار و بعد «این نماز، روزه، حج و جهاد شاهد اعتقاد است. هدایا، ارمغان ها و اشیاء اعطائی شاهد آن است که تو را دوست دارم و رابطه ام را تو نیکوست.» «اگر حب خدا فقط فکر و معنا بود حتی صور ظاهری روزه و نماز تو نیز نمی ماند و از بین می رفت» بعد از این سخنان او با نیاز و تواضع نماز بجای می آورد.
آثار حضرت مولانا
مثنوی
مثنوی در ادبیات کلاسیک شرق نام یک نوع شعر می باشد. در این شعرهائی که به این طرز نوشته شده دو مصرع هر بیت، بین خود دارای قافیه است. تناسب قافیه یک بیت چه با بیت های قبل از خود و چه با ابیات بعد از خود ضروری نیست. به این علت موضوعات طولانی و حکایات اگر به طریق شعر بیان می شد به سبب آسان بودن قافیه به طرز مثنوی انتخاب می شد. بدین صورت شعر بیت بیت ادامه می یافت. مثنوی هر چه قدر هم یک طرز شعر، شعر کلاسیک شرق بوده باشد زمانی که کلمه مثنوی را انسان می شنود مثنوی مولوی در ذهن تداعی می گردد. مولانا مثنوی را براساس خواست حسام الدین چلبی نوشته است و کاتب مثنوی هم حسام الدین چلبی است. مولانا ابیات مثنوی را هنگام سیرو بلوک، در حال نشستن، راه رفتن حتی در حال سماع می سروده و چلبی حسام الدین هم می نوشته است. زبان مثنوی فارسی است. در حال حاضر کتاب مثنوی مربوط به تاریخ 1278 که در موزه مولانا به نمایش گذاشته شده قدیمی ترین نسخه مثنوی است. در این نسخه تعداد ابیات 25618 بیت است. این نسخه مولوی بعد از مولانا توسط پسرش سلطان ولد و کاتب کتاب حسام الدین چلبی تصحیح گردیده و در عین حال سالم ترین و تکمیل ترین نسخه می باشد. وزن مثنوی بر اساس فاعلاتون، فاعلاتون، فاعلون می باشد.
دیوان کبیر
دیوان کبیر به کتابی گفته می شود که شامل جمع اشعار شاعر باشد. دیوان کبیر به معنای دفتر کبیر و یا دیوان بزرگ است. تمام اشعار مولانا که در موضوعات مختلف سروده است در این دیوان است. علیرغم این که زبان دیوان کبیر هم فارسی است ولی مولانا در بین ابیات به تعداد کمی شعر به زبان های عربی، ترکی و رومی نیز سروده است. دیوان کبیر شامل 21 دیوان کوچک و رباعیات مولاناست. تعداد بیت دیوان کبیر بیش از چهل هزار می باشد. مولانا بعضی از شعرهای دیوان کبیر را با تخلص سماع نوشته است به همین دلیل به این دیوان دیوان سماع نیز گفته می شود. اشعار دیوان با در نظر گرفتن وزن و قافیه ها تنظیم گردیده است.
مکتوبات
تعداد این نامه ها 147 فقره می باشد که مولانا در راس این نامه ها برای نصیحت حکمرانان سلجوقی و بزرگان عهد خود، جواب نامه هائی که احوال او را پرسیده اند. و نامه هائی که در موضوع دینی و علمی برای شرح و بسط و اطلاعات علمی که در اختیار دیگران گذاشته نوشته شده است. مولانا در این نامه های خویش رعایت قواعد نامه ادبی را ننموده بلکه به زبان ساده آن را بیان کرده است. در نامه هایش به کلماتی مانند غلام شما، بنده شما هیچ جایی نداده است. در نامه هایش به استثناء اسامی مامورین و دارای پست و موقعیت با توجه به عقل، اعتقاد و کارهای خوب انجام داده نویسنده نامه هرگونه طرز خطابی که شایسته آن بود با آن حرف و اوصاف خطاب کرده است.
فیه ما فیه
این اثر از جمع آوری صحبت های مولانا در مجالس مختلف از طرف پسرش سلطان ولد بوجود آمده و از 61 بخش تشکیل شده است. قسمتی از این بخش ها خطاب مولانا به سلیمان پروانه وزیر سلجوقی است که به رشته تحریر درآمده است. از آنجائی که در این اثر بعضی از مسائل سیاسی نیز مطرح می شود در عین حال به عنوان یک منبع تاریخی نیز مورد قبول قرار می گیرد. در این اثر به موضوعاتی مانند بهشت و جهنم، دنیا و آخرت، مرشد و مرید، عشق و سماع اشاره شده است.
مجالس سبعا
همانطوری که از نامش نیز پیداست از به رشته تحریر درآمدن هفت وعظ مولانا در هفت مجلس بوجود آمده است. وعظ و خطابه های مولانا از جانب حسام الدین چلبی و یا فرزندش سلطان ولد نُت برداری شده فقط بدون این که دخل و تصرفی شده باشد اضافاتی به آن ضمیمه گردیده است. به احتمال قوی اثر بعد از تنظیم، بدست مولانا تصحیح شده است. هدف او شعرش نیست بلکه فهم بیان افکار و اندیشه های اوست.
فهرست مطالب و منابع
مقدمه
- زندگی حضرت مولانا 1
- محل وتاریخ تولد مولانا: 1
فصل اول
- نسب مولوی: 2
- شخصیت پدر مولانا یعنی حضرت بهاءالدین ولد: 2
- خروج مولانا همراه پدرش از بلخ و ورودشان به قونیه: 4
فصل دوم
- متصوفینی که در راه کوچ به حضرت مولانا توجه و علاقه نشان دادند: 5
- ازدواج حضرت مولانا: 5
- متصوفینی که حضرت مولانا را رشد و تربیت داده اند: 7
- سیاحت حضرت مولانا به بیرون از قونیه: 9
- ملاقات لحظه ای او با حضرت شمس تبریزی در شام : 9
- حضرت مولانا یک مرشد کامل: 9
- دوستان، خلیفه ها (جانشینان) مولانا و متصوفینی که منبع الهام او بودند: 10
- ملاقات های مولانا با شمس: 11
فصل سوم
- مراحلی در سفرهای معنوی حضرت مولانا: 13
- شمه ای در مورد حضرت مولانا با شمس تبریزی: 13
- رفتن و جدا شدن شمس تبریزی از قونیه: 13
- بازگشت شمس از قونیه: 14
- غیبت شدن حضرت شمس تبریزی: 14
- رفتن مولانا در پی شمس و برای پیدا کردن او به شام: 15
فصل چهارم
- زرگر قونیه ای حضرت شیخ صلاح الدین 16
- رقص سماع کردن حضرت مولان با وجد 16
- حضرت مولانا شیخ صلاح الدین را به عنوان همدم و جانشین خود انتخاب می نماید: 17
- به کمال رسیدن شیخ صلاح الدین : 18
- کوچ حضرت شیخ صلاح الدین به عالم ابدی: 18
فصل پنجم
- حضرت چلبی حسام الدین 19
- حضرت مولانا، چلبی حسام الدین را برای خود همدم و جانشین انتخاب می نماید: 19
- ارزش حضرت چلبی حسام الدین: 20
- شمه ای در مورد چلبی حسام الدین: 20
- نوشته شدن مثنوی: 21
فصل ششم
- ارتحال حضرت مولانا به عالم باقی: 22
- وصیت حضرت مولانا: 23
- شب عروس: 23
- مراسم تشییع جنازه حضرت مولانا: 24
- نماز بر جنازه حضرت مولانا: 24
- گنبد سبز برای حضرت مولانا: 24
- نگرش مولانا به مرگ و قبر: 25
فصل هفتم
- هدف در تصوف حضرت مولانا: 27
- وابستگی مولانا به اصول و ارکان اسلامی و حضرت محمد (ص) 29
- منحرف نشدن حضرت مولانا از اصول اسلامی: 29
- بُعد آموزشی حضرت مولانا: 32
- نگاه او به مردم: 33
- مولانا یک دوست قدرشناس 35
فصل هشتم
- آثار حضرت مولانا 41
- 1-مثنوی: 41
- 2-دیوان کبیر: 42
- 3-مکتوبات: 42
- 4-فیه مافیه: 43
- 5-مجالس سبعا: 43
فصل نهم
- موزه حضرت مولانا: 45
- حضور پیر – (آرامگاه) 46
- سماع خانه: 48
- مسجد: 49
- بخش فرش: 49
- بخش آشپزخانه: 50
- نمایش های سماع: 50
- سماع: 54
- معنای ابیات فوق: 58
- از سخنان قصار حضرت مولانا 59
منابع
- زرین کوب، دکتر عبدالحسین. پله پله تا ملاقات خدا، درباره زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدّین رومی، انتشارات علمی، چاپ هفدهم، تهران، 1386
- صورتگر – لطفعلی – مروی – غزلیّات شور انگیز شمس تبریزی- پاییز 1386 تهران
- فروزانفر – بدیع الزّمان – زندگانی مولانا جلال الدین محمّد، تهران، 1386.
- مقاله درمورد زندگی مولانا
- ملاقات های مولانا با شمس تبریزی
- آثار حضرت مولانا
- پروژه دانشجویی زندگی مولانا
- پایان نامه در مورد زندگی مولانا
- تحقیق درباره زندگی مولانا
- مقاله دانشجویی زندگی مولانا
- زندگی مولانا در قالب پاياننامه
- پروپوزال در مورد زندگی مولانا
- گزارش سمینار در مورد زندگی مولانا
- گزارش کارورزی درباره زندگی مولانا